۱۰ مرداد ۱۴۰۴

دو شعر کوتاه ژوئیه 2025

 

دوشعر کوتاه از :   م.سحر

 

1

تافتگان جدا بافته

 

ای تافتگانی که جدا بافتگانید

در پرده نمانید ، که رسوای جهانید

آبی که به رو بود، بر این خاک فرو ریخت

بادی که به دست ست برآتش ندمانید

هیزم کشی ی کورهٔ کین بود هنرتان

مزد هنر از سوخته جانان مستانید

سرمست غرورید و ندانید که تیرید

وز بهر نشان کردن انسان به کمانید

عمریست که در چنبرهٔ وهم اسیرید

مطرود زمینید که گم کرده زمانید

زآن شبزدگانید که از آینهٔ دل

زنگی نزدائید و غباری ننشانید

دردی که شما راست به درمان نبرد راه

چون راهبرانید، که خود، راه ندانید !

پاریس

۳۰ /۷/ ۲۰۲۵

 

 

2

در این میانه

 

 

در این فضای مِه آلوده

که راه و روزنه مَستورند

که جامه ها، همه مَلکوکند

که وصله ها، همه ناجورند

که میوه های زمان تلخند

که چشمه های زمین شورند

که غاصبانِ خدا نزدیک

که عاشقانِ وطن دورند

که خیلِ راهزنان رهرو

که جمعِ راهبران کورند

گروهِ داعیه دارنند

که خوش بر آینه مَسحورند

اراده باخته، در پایِ

قوای قاهره، مقهورند

چو ابرِ یائسه بی باران

چو‌ چشمِ شب پره بی نورند

طنابِ تافته با جبرند

متاعِ بافته با زورند

در ین هواست که مطلوبند

درین فضاست که مشهورند

به شغلِ بافتنِ زنجیر

به کار تافتن تورند

اگرچه عاملِ بی مُزدند

به چشمِ واقعه مزدورند

درین میانه چه باید کرد:

که تخته اند و به در ، جورند؟

 

م.سحر

پاریس. ۳۱/۷/۲۰۲۵

https://msahar.blogspot.com/