۳۱ شهریور ۱۳۸۵

هفت ترانه در «تجدد» و «تحجّر



م.سحر

......................................................................................

.......................................
هفت ترانه در «تجدد و تحجّر»
د»
.............................
بنیاد ِ مُدرن
.......................................
بنیادِ مدرن پایبستی دارد

بر آنچه که نیست با تو ، هَستــی دارد

گم کرده رهی که رهنمای من و توست

بر این آتش ز دور دستی دارد



از ما تا اکنون


از ما به کنون ، هزار سالی راه است

وین ، آن داند که رهروی آگاه است

نیمی از ما بستهء تاریکی هاست

نیمی دیگر مسافری گُمراه است


دیروز ، امروز

زآموزش ِ ماست ، این بد آموزی ِ ما

همزاد ِ شکست ِ ماست پیروزی ما

ما «دیروزیم» و همسفر با «امروز»د»

امروز کجا و مای دیروزی ما؟


تجدد و میراث ِ کهن


زان کین که به میراث ِ کُهن توخته ای

دامن دامن ، ندامت اندوخته ای

پنداشته ای : «تجدد آید از هیچ» ؟

زین «هیچ » ، به جز هیچ نیاموخته ای !د


بت پرست

گر نیک به ذات و بد به گوهر بودند

پیش از بُت ِ تو بُتان ِ دیگر بودند

وان «بُت شکنان » که می پرستی شان نیز

چون ذات ِ تو بُت پرست و بُتگر بودند


سنگ ِ هیچستان

سازنده اگر خداست یا انسان است

بُنیادِ جهان ز گوهری یکسان است

وان سنجه که «کُفر » و «دین» بدو می سنجند

بر خاک مجو ، که سنگ ِ هیچستان است


ویرانه فرو گذار

ویرانه فروگذار و آبادی کن

وآبادی را بنا بر آزادی کن

آزادی را فروغ ِ آگاهی دان

واگاهی را جوانی و شادی کن ! د


دسامبر 1994 ، پاریس
م.سحر
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

هیچ نظری موجود نیست: