۲۱ مهر ۱۳۸۵

خورشید آشکار نمی آید

از دفترهای قدیم
.................................
خورشید آشکار نمی آید
..........................


خورشید آشکار نمی آید

شب با افق کنار نمی آید

این خرمن ِ ظـُلام پریشان را

تک شُعله ای نثار نمی آید

تا نور بر رکاب برآرَد پای

اسب آید و سوار نمی آید

دریا غریق ِ خویشتن است اما

باران به شوره زار نمی آید

ای تکدرخت ِ خاک نشین ، این خاک

دیگر ترا به کار نمی آید

بر شاخه ات شکوه ِ شکفتن را

ایمان ِ پایدار نمی آید

تا بر سر ِ تو ابر ِ عقیم افتاد

در خانه ات بهار نمی آید

.....................................تهران ، دانشکدهء افسری
تیرماه 1355

هیچ نظری موجود نیست: