۰۲ آبان ۱۳۸۵

شادزی رغم ِ روزگارِ حزین

به سیمینِ بهبهانی
................
شــاد زی ، رغم ِ روزگــار ِ حَــزین
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

..................................................................................
...................................
از دریچه ی نظر به باغ نگر

که نه یاس است و یاسمن دیگر

جز خط ِ استخوان ِ سروی خشک

سایه ای نیست در چمن دیگر

نَدمَد برکنار ِ خاطره نیز

غیر ِ خاشاک ِ خارکن دیگر

قفس است این ، نه آستانهء باغ

باغ دیگر بوَد ، دَمن دیگر

کاه ِ خِشت است و خاربوتهء باد

سبزه دیگر بود ، سمن دیگر

پر نبندد ترا ، طمع برکن

زین پراکنده انجمن دیگر

پیله واریت درتنیده به تن

به تن این پیله درمَتن دیگر

ـ«
ما» نجویی ، نگاه برگیر از

کوی این کشتگان ِ «من» دیگر

«برنیاید ز کشتگان آواز»

در ِ این خانه ها مزن د یگر

در ِ این خانه ها غبار زده ست

زین غباران بشوی تن دیگر

زین غباران بشوی تن تا نور

نوکند جامه ، پیرهن دیگر

زین غباران بشوی تن تا غم

خانه دیگر کند ، بدن دیگر

زین غباران بشوی تن تا مرگ

نَبَرد هرزه تاختن دیگر

شاد زی رغم ِ روزگار ِحزین

برو از خانهء حَزَن دیگر

شوق دیگر کن و نگاه ، دگر

نغمه دیگر کن و سخن، دیگر

زندگی موج وار زی شدن است

نشود موج ، بی شدن دیگر

تو جوان زی اگر زمان پیر است

تو دگر باش اگر زَمَن دیگر

تا طبیعت بر ابروان آرَد

چین دگرگونه و شکن دیگر

تا الهه ی بهار ، دیگر بار

دشت دیگر کند ، دَمن دیگر

دل دگرگونه ، داغ دیگرگون: ـ

خانه دیگر کند ، وطن دیگر

کای خدای خزان بیفکن داس

وی تبرزن ، تبر فکن دیگر...!ـ
..............................................................
پاریس ، 4 می1991
::::::::::::::::::::::::::::
م.سحر

هیچ نظری موجود نیست: