۰۹ آبان ۱۳۸۶

یک غزل چاپ نشده از قدیم قدیما


آرامگاه صائب تبریزی در اصفهان
.............................................
این غزل را امروز در میان اوراق پراکندهء خودیافتم .ـ

محصول سال 1358 است (6.10.1980)ـ
در آن روز ها من دانشجویی بودم که یکی دو سال پیش از آن ایران را

به قصد پاریس ترک گفته بود.ـ البته تحفه ای نیست ، اما امروز بعد از

بیست و هف هش سال ، آنرا خواندیم و ازخودمان خوشمان آمد، گفتیم

یادی از صائب این غزلسرای بزرگ تبریزی بکنیم و

تصویر آرامگاه مصفـای او را هم

از نصف جهان به رخ نصف دیگر جهان بکشیم

و نیز اندک تنوعی هم در فضای ادبی این اوراق ایجاد بفرمائیم.ـ

...................................................................
در سرلوحهء این غزل آمده است:ـ

ـ « این دوبیت مایه و منشاء ابیات زیرین شدند: ـ

مردان به آب تیغ ِ شهادت وضو کنند
تا بی غبار ، سجده بر آن خاک کو کنند
باز آید آب ِ رفتهء هستی به جوی ما
روزی که خاک تربت ما را سبو کنند

صائب تبریزی »ـ........ .....................

..........................................
جویندگان صبح در آتش وضو کنند
تا از ستیغ ِ کوه به سوی تو رو کنند
ای جانپناه ِ سبزه به دامان جویبار
بگذر که عاشقان به نگاه ِ تو خو کنند
ای خامُشای ابر به پیراهن سکوت
بگذار تا ستاره و گل گفتگو کنند
ای آتش نشسته به شبنم طلوع کن
تا تشنگان صفای تو را آرزو کنند
شب بازتاب موی تو اما سپیده را
رویت روایتی ست گرش بازگو کنند
ای در تو شعله می کشد آواز رنگ و شور
دلهای بی غبار ، ترا جستجو کنند
پیمان اگر شکست و صفا گر ز دل رمید
سر خوشتر آنکه سُخرهء سنگ و سبو کنند