۳۰ مرداد ۱۳۸۷

دوبیتی های ماهی سیاه کوچولو

این چند تا دوبیتی طنز آمیز مربوط است به کتاب «گفتمان الرجال» که
بخش هایی از آن راپیش ازین روی این صفحات قرار داده ام.ـ
این بخش تصویر طنز آلودی است از روزگاری که نسل ما به تأثیر از شرایط و فضای فکری که آن روز ها بر جهان حاکم بود، تصمیم داشت تا طرحی نو در افکند و جهان را از روی الگویی که در تصور داشت تغییر بدهد .ـ
برای تحقق این آرزو خیلی از هم نسلان من حاضر بودند جانشان را فدا بکنند و کردند.ـ یکی از قهرمانان بسیار دوست داشتنی و «سمپاتیک» نوجوانان و جوانانی که ما بودیم همین «رفیق قهرمان ما» ماهی سیاه کوچولو بود. این قهرمان کوچک تمثیلی حاصل تخیلات آرمانخواهانهء یک معلم جوان تبریزی به نام صمد بهرنگی بود که اتفاقا سرنوشت خود او بی شباهت بی این شازده ماهی سیاسوختهء کوچولو نیست.ـ
......................
باهم بخوانیم و گذشتهء اندوهبار نسلی را مرور کنیم:ـ
گذشتهء اندوهباری که هنوز هم که هنوز است بعضی از ما بار سنگین و طاقت فرسای توهمات ایدئولوژیک و سیاسی اش را روی شانه های زخمی خودمان حمل می کنیم ، تا کی و در کجا آن را به زمین بگذاریم !ـ
.....................................................

دوبیتی های رفیق ِ کبیر و برادرِ شهید
............ـ
ماهی سیاهِ کوچولو
.............................................................

مو کوچک ماهی ِ جوبار بودُم
محال اندیش ِ دریابار بودُم
از ایران تا بُلیوی با رفیقان
به کام ِ مرغ ِ ماهیخوار بودُم !ـ

هدفمند و عدالتخواه بودُم
دلیر و داهی و آگاه بودُم
به دریا در میان ِ تورِ دشمن
سپهسالارِ قربانگاه بودُم !ـ

تن اینجا بود و دل با موج ها بود
که خوش در آرزوی ناکجا بود
شتابی بود و جانی ناشکیبا
که بی منّت، مُهیّای فدا بود

شنا در بـِرکه ها آموختَستُم
دو چشم ِ دل به دریا دوختَستُم
نجاتِ ماهیان ِ برکه ام را
بر آتشدان ِ دشمن سوختَستُم !ـ

دو دریا بود و باراندازِ دُشمن
بُلند از هردو سو آوازِ دشن
ندونستُم در این رقصِ دلاویز
دلُم پر می زند با سازِ دُشمن

دو دریا و دو بارانداز بودند
که ناهمرنگ و ناهمساز بودند
یکی شان قبلهء ما بود اگر چند
دوتاشان کژرو و کژ تاز بودند !ـ

فلاح ِ ماهیان آمالِ ما بود
سری بر شانه از بهرِ فدا بود
جهان را داد می جُستیم ، لیکن
جهان ِ ما جهان ِ کوسه ها بود !ـ


.....................
م.سحر


بهار 2004