۰۳ مهر ۱۳۸۷

پلیس الاسلام



مدت هاست از منظومهء چاپ نشدهء « گفتمــان الرجــال»مطلبی روی این اوراق ننهاده ام
این منظومه در سال 2004 نوشته شده ، و بیشترین بخشهای آن
به صورت پراکنده در همینــجــا قابل دسترسی ست
اما هنوز بخشهایی از آن انتشار نیافته اند
و از آن جمله دوبیتی هایی که هم اکنون پیش روی شماست
.........................................................
طرح از م.سحر است اما ارتباط مستقیمی با این دوبیتی ها ندارد
وجودش بابت خالی نبودن عریضه است و خرجی هم بر نمی دارد ـ


دوبیتی های جنابِ دبیرنظام ِپُلیس اُلاسلام

مو که در کوی جبّاران اجیرُم
به مطبوعاتِ ایران سردبیرُم
گَهی مردِ ادب ، گَه بازپُرسُم
گَهی اهلِ قلم، گَه باجگیرُم !ـ

مو که در حلقهء گارد آمدَستُم
ز دانشگاهِ هاروارد آمدَستُم
مُسلمان دکتری پشمین شمایل
به جنگِ کُفر، با کارد آمدستُم

مو دانشمندِ تکنوکراتُم ای دوست
مواجب گیرِ لات و پاتُم ای دوست
به پاسِ زندگی رفتُم به مکتب
ولی در خدمتِ امواتُم ای دوست !ـ

پزشکی ضامن ِ حفظِ حیاتُم
که در سِلکِ وزیرِ خارجاتُم
رئیس ِ صادراتِ مرگ و تعقیب
مو قصّابِ فقیهُم ، دیپلُماتُم !ـ

مو که «شایسته سالاری» ست کیشُم
مقامی طالبُم درخوردِ ریشُم
نه تنها دکتُرُم در بیسوادی
عیالِ شیخنا را قوم و خویشُم !ـ

مو بر سیما ، نقابِ خنده دارُم
پُزِ ارباب و روح ِ بنده دارُم
از آن نامردمی های گذشته
تُفی بر چهرهء آینده دارُم !ـ

نهادُم پشتِ سر با لُطف ِباری
دُهورِ بُزچرانی ، خر سواری
به یُمن ِ آیتِ«یُسرا مَع العُسر»ـ
مدیرُم در امورِ رانت خواری !ـ
..........................................................
پاریس ، فوریه 2004
م.سحر