۱۱ بهمن ۱۳۸۷

«ملت فارس »و آن« آمپول زن»ـ

................................................................................

به دنبال تصویری می گشتم که مناسب این مطلب باشد.چیز دندان گیری نیافتم شاید این تصویر چندان بی مناسبت نباشد به هر حال خوشرنگ ، گرم ، انرژیک و گویای تقابل و درگیری و مجادله است و طنزی دارد که با این یادداشت ها ناخوانا نیست.ـ

........................................................................................

در این یکی دوسال گذشته گهگاه برای من پیش آمده است تا از فرصتی که تکنولوژی اعجاز انگیز اینترنتی این سال ها در اختیار خاص و عام نهاده بهره جویم و در برابر برخی «نظرپردازی ها» یا در پاسخ بعضی دعوی ها که به نظرم بی بنیاد و بی اساس آمده اند ، بعضی مطالب انتقادی درحواش برخی سایت ها بنویسم .
زیرا غالب این گونه «نظرپردازی ها» را متأثر از ایدئولوژی های وارداتی قرن اخیر یافته ام وفراوردهء نظری و فکری سیاست های بیگانگان دیده ام و به تجربه دریافته ام که بسیاری از اینگونه دعوی ها برآمده از تولیدات نظری و تبلیغات و تلقینات سیاسی همسایگان طمعکار ی بوده اند که دهها سال است به پراکنده ساختن قوام ملی در ایران می کوشند و پرچمک های تفرقه و دشمنکامی در ایران را به دست برخی عناصر فریفته یا مجذوب یا بی هویت می سپارند .
این ابراز نظرهای انتقادی ، بسته به عرض و طول و دامنهء تحریفات و دروغزنی های مدعیان ، در شکل ها و فرم های نسبتاً متنوعی بروز یافته اند. گاهی لحن مستدل و جدی تری داشته اند و گاه نیز استدلالت و گفته های مستند تاریخی و فرهنگی و سیاسی را در قالب زبانی آمیخته با طنز و شوخی بیان می کرده اند . گاه نیز شده است که طبع شاعرانه را تحریک کرده اند و در جامهء شعر(طنز یا جد) عرضه شده اند. بسیاری از دوبیتی هایی که در کتاب «گفتمان الرجال» آمده اند ازاین دسته اند و نیز قصیده ای که با عنوان «سخن اهل دل» انتشار داده ام ، به تأثیر و درپاسخ همین گونه دعوی ها بوده است. ـ
آخرین نمونهء آن ها شعر بلند طنز آمیز و ساده ای ست که در اوزان عامیانه و فولکلوریک شکل گرفته و بنیاد آن بر وزن های هجایی ِمتل ها و شعرها و ترانه های مردمی نهاده شده است.
این شعر بلند که «قصهء ما راسته ! » نام دارد ، روی همین اوراق در همین جا قابل رؤیت است.

اکنون آنچه می خواهم بگویم آن است که قصد دارم تا گهگاه و به مرور ، برخی از این یادداشت هارا در همین اوراق درج کنم. ـ
یادداشت هایی که تنها به قصد آشنا کردن و روبرو قرار دادن برخی هم میهنان با منطق مخالف نوشته شده اند، و هرگز مقصود نویسنده آن نبوده است که شخص یا فردی را خدای ناخواسته برنجاند . ـ
گاهی اگر لحن سخن به تندی گراییده یا با اندکی نامهربانی همراه شده ، خود ، بازتاب لحن و شیوه ای ست که مدعی در سخنانش به کار برده بوده است.
این راهم بگویم که : چون عین مطالبِ طرف مقابل را اکنون دراختیار ندارم و ارائهء آنها را هم در اینجا مقدور و مناسب نمی یابم ، بیم آن است که یادداشت های من نوعی «تنها به قاضی رفتن » تلقی شود که امیدوارم لحن و فحوای مطالب به اندازهء کافی گویا و آشکارکنندهء نظرات یا بُنمایهء نظرات طرف مقابل باشند .
در هر صورت ، رطب یا یابس ، همین هاهستند که هستند!ـ
به قول معروف چه کند بی نوا همین دارد !ـ
اگر خواندنی و شنیدنی بودند ، چه خوب ! و اگر بد و ناشنیدنی ، خبطی ست که از ما سرزده و ناوکی ست که زمانی به جا یا نابه جا ، به سوی هدفی در روشنایی یا در تاریکی رهاشده بوده اند و من خوشتر می دارم که به جای پراکنده ماندن و گم و گورشدن در بیغوله ها و پشت و پساله های درندشت دنیای الکترونیکی امروز ، این یادداشت ها و پاره سخن ها ، روی همین اوراق در همینجا اینجا ثبت بشوند و در معرض قضاوت قرار بگیرند یا نگیرند. همین !
پیداست که به دلائل مختلف و قابل فهم نام مخاطب اصلی و نام سایت نزد نویسنده محفوظ خواهد ماند! هرجا «سه نقطه» دیدید یا «دوست گرامی» یا «جناب» یا «فلانی» در میان عبارات دیدید ،غالباً پرده ای ست که روی نام مخاطب پوشانیده ام.ـ

..........................................................................................

ـ «ملت فارس» و آن « آمپول زن شفاخانه»ـ



دوست گرامی

باورکن و قتی من برخی مطالب تو را می خوانم به یاد داستان دیدار رضاشاه از تیمارستان و ماجرای برخورد ایشان با آن بیمار روانی می افتم که پیش از آمدن به تیمارستان در دوران سلامت خود ، پیشهء آمپول زنی داشته بوده است!

حتماً می دانی که این شخص خیلی معقول ومؤدب وضعیت خود را به پادشاه توضیح می دهد و اظهار سلامتی کامل می کند و جهت ترخیص و اجازه خروج خود ، از« اعلیحضرت» کمک می خواهد.
گویا رضا شاه برای آزمودن او به وی می گوید که چه کاره ای؟

و مرد می گوید که آمپول زن است.ـ
و شاه از وی میخواهد تا دقیقاً توضیح دهد که آمپول را چطور به بیماران می زند.ـ
مرد با اعتماد به نفس کامل آغاز به سخن می کند و از استرلیزه کردن سُرنگ بگیر تا پیدا کردن رگ و ضد عفونی کردن محل نفوذ سوزن همهء ریزه کاری های آمپول زدن را یکی یکی به «اعلیحضرت همایونی »توضیح می دهد.ـ

خلاصه درست هنگامی که می خواهد سوزن و داروی تزریق آماده کرده را در محل ضد عفونی شده روی رگ بیمار فرو کند می گوید:ـ
ـ« سوزن را می گذاریم روی رگ و می کنیم در فلان جای خواهر و مادر اعلیحضرت همایونی».ـ
ـ ... ـ جان در این مقاله ، تو هم سوزن و رگ را خوب پیدا کرده ای و همهء مقدمات سوزن زدن را فراهم آورده ای اما بمحض نشاندن سوزن روی رگ یاد «ملت فارس» می افتی و خواهر و مادر ایرانی ها راکف دستشان می گذاری!
رفیق «ملت فارس» چه صیغه ای ست؟ فارس ها کدام اند؟ به هخامنشی و اشکانی و ساسانی چکار داری ؟ ـ
اورال آلتایی از کجا پیدا می کنی و قرارش می دهی روبروی زبان فارسی در ایران؟
مرد حسابی ما همه ایرانی هستیم و ملتی هم به نام «ملت فارس» موجودیت ندارد . و این کلمه ای که سوزن تو و بسیاری از قبیله گرا های اتنو سانتریک و اتنو نارسیسیک گاه و بیگاه آن را به آنجای نابدتر ایرانی ها فرو می کند ، یک جعل تاریخی ست.ـ

مفهوم «ملت فارس » در ایران ساختگی ست. قلابی ست. روس ها به ضرب و زور بلشویسم توی کلهء پوک خیلی از ما ها فرو کرده اند و هنوز که هنوز است از شرش خلاص نشده ایم. نژادپرستان میراث خوار عثمانی و شیخ های شپشوی نفتی این آتش را باد زده اند و سوس سوسیالیستی ش را کمرنگ و مزهء نژادی و زبانی ترک و عربش را چرب تر کرده اند.
زبان فارسی چه ربطی دارد به ملت؟ مگر هرکسی در جایی به یک زبانی حرف زد می شود یک ملت؟
این دکان های نظری را تخته کنید . حیف است اینهمه استعداد صرف نظرپردازی های موریانه خورده ای بشود که به طور قطع به ضد آزادی و به ضد توسعه و به ضد بشریت در ایران عمل می کند.
این چه حرفی ست آخر که هرکس گفت : آقا ما «ملت فارس» نیستیم و این زبان زبان پیوند قلبی و فرهنگی و تاریخی اقوام و تیره های گوناگونی ست که هزاران سال در این سرزمین باهم زیسته اند ، می شود شوینیست؟ هرکس گفت بابا جان این یک میراث مشترک است ، دهها پادشاه ترک یا غیر ترک (مهم نیست) به این زبان دیوان شعر دارند،هرچه که درطول 1100 سال به زبان دری آفریده شده بخشی وبهره ای از فرهنگ و هویت همهء تیره ها و سلسله های شاهی و همهء مردم این سرزمین است می شود راسیست ؟ـ

آخر تو که اهل قلم و دوات هستی چرا اینقدر برایت درک و فهم این نکته دشوار است؟
این بچه گانه است که کل میراث هزاره ای همهء ایرانیان را به یک قومی که موجودیت هم ندارد به نام «قوم فارس» (که لابد به او لطف می کنیم و «ملت فارس» می نامیمش) بسپاریم و سهم همه مردم این سرزمین را ـ به قول تو و پان تورک ها و پان عرب ها ـ به نفع «فارس» ها مصادره کنیم و به آنها بسپاریم؟
آیا این اقدام ، به معنی بی هویت کردن مردم ایران نیست؟
آیا گرفتن شمس و زبان شمس و گرفتن نظامی و زبان نظامی و گرفتن سهروردی و زبان سهروردی از مردم ایران دوست و میهن پرست ِآذربایجان ، بی هویت کردن آنها و درنتیجه ،خیانت به آنها نیست؟
آیا این به معنای فرهنگ زدایی و انتشار فقر فرهنگی و فقر هویتی در نتیجه فقر آزادی و توسعه سیاسی نیست؟
آخر کی می خواهید دست از این حرف های صدتا یک قاز بردارید؟

مُردیم !ـ بس است دیگر! آبروی این نسل را بیشتر از این نبرید و ما را در پیشگاه تاریخ بیش ازین سرافکنده و شرمسار نکنید . ـ خواهشمندیم!

آوریل2008