۱۳ دی ۱۳۸۸

دین در حکومت


کار خدا با خدا

دین از سیاست جدا


این چند سطر را دیروز ، روی صفحهء فیس بوک خودم تایپ کردم. مضمون ابیات سخنی ست بس جدی و شایستهء انواع بحث ها و گفتگو ها که کمابیش و به ویژه درچند سال اخیر ، اینجا و آنجا در میان ما ایرانیان نیز طرح و به مسئله ای اساسی بدل شده است. البته قدمت این سخنان در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک جهان بسیار طولانی ترست و به جاست که ما نیز تاریخ سیر اندیشهء آزادی و دموکراسی و حقوق انسانی و مباحث مربوط به جایگاه دین درجامعه را بسی جدی تر تلقی کنیم و بیشتر از آنچه تا کنون کرده ایم در این زمینه بکوشیم . سی سال حاکمیت تحجر و جهل و نادانی بر ایران و تحمل انواع خفت ها و داغ و درفش ها از سوی کسانی که خود را نمایندهء خدا بر زمین دانسته اند و به نام دین و با نام مقدسات دینی هست و نیست ایرانیان را به یغما برده اند ، زمینهء درک این حقیقت را برای سنتی ترین و ناآگاه ترین قشرهای اجتماعی فراهم آورده است و اکثریت قاطع ملت ایران را به لحاظ روانی و فرهنگی برای پذیرش یا لا اقل شنیدن و شرکت کردن در موضوع و مسئلهء جدایی نهاد دین از نهاد دولت و حکومت آماده کرده است.ـ

امروز دیگر با قاطعیت می توان گفت که شعار «کار خدا با خدا ، دین از سیاست جدا» برای اکثریت مردم ایران شعاری قابل درک و پذیرفتنی است و تحقق آن به یکی از آرزوها و آرمانهای ملی ما بدل شده است. ـ


به هرحال همانطور که گفتم این چند سطر شعر ، روز گذشته روی صفحهء فیس بوک من بود و چرا امروز روی این اوراق «سحرگاهان » نباشد؟



دیـن در حکــومت

ای آن که داری، شوق ِعدالت
دین درحکومت، یعنی رذالت
دین درحکومت، یعنی سیاهی
یعنی رذیلت، یعنی تباهی
دین درحکومت، یعنی توحش
یعنی بشر سوز، یعنی بشر کُش
دین درحکومت یعنی خدامُرد
خوکی مُقدّس، میراث او بُرد
خوکی مُقدس، دستاربرسر
دستی بقرآن، دستی به خنجر
هم نفرت آگین، گندِدهانش
هم مایهءکین، زهرِزبانش
یعنی فقیهم یعنی امامم
قدرت به چنگم، دنیا به کامم
دین درحکومت، یعنی جنایت
بیداد ازصفر ، تابی نهایت


م.سحر
پاریس 2.1.2010