تا تن و جان طی کند مسیر و مراحل
موجم و تن می زنم به صخره و ساحل
واقعه بافم ، ز تار و پود ِ زمان داد
لحظهء باطل به دست ِ لحظهء باطل
لحظهء باطل نخواهد این سر ِ پر شور
لرزهء غفلت نجوید این دل ِ غافل
خوش به نسیمی ست جان ، که آید و روبد
کوچهء صبح از غبار ِ این شب ِ هایل
دیده رهین ِ ستاره ای ست از ین بام
آینه بند ِ نظاره ای ست ازین دل
غربت ِ نور است و می رسند غریبان
فصل عبور است و می روند قوافل
ای دل ِ سرگشته ی رحیل ِ گرفتار
شهر رهایی ز منزلی ست به منزل
13.3.2010