۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

طفلی به نام شادی

طفلی به نام شادی



طفلی به نام شادی
در بطن ِ مادری ست که در راه است
کوهی به دوش دارد ، مام
سنگین و سرخ فام
می کوبد
خواب ِحرامیان را
می آشوبد
باگام هایش ، آهنگین
راه از عبور او رنگین
طفلی به نام ِ شادی می آید
زیرا هماره بارورست آن مام
زیرا ـ اگرچه دیرانجام ـ
در تیرگی نمی پاید
مام وطن دوباره
با ماه و باستاره
سخن می گوید
تا گاهواره
تا نفس ِ گرم ِ آفتاب ِ درخشنده
آبستن ست و ره می پوید
می آید
می آید
طفلی به نام شادی در بطن ِ اوست
می زاید
می زاید
شادی به گاهواره خود خواهد آرمید
پستان ِ مام میهن را خواهد مکید
برخواهد خاست
وین ظلمت از جهان
خواهد رمید
آن صبح ِ دلنشین و سراینده و سرور آمیز
آن انتظار شور انگیز
فردا
روشن تر از شکفتن ِ صد کهکشان
برآسمان ِنیلی ی ایران خواهد رُست
فردا
پس از گذشتن این دودِ زهربار
گرد و غبار کهنهء اندوه و دُرد ِ دهشت را
از پشتِ پلک های خدا خواهد شست
طفلی به نام شادی
در بطن مادری ست که می زاید
................................................

پاریس 6.5.2010
م.سحر

.................................................
شعر استاد شفیعی که مرا به نوشتن شعربالا برانگیخت ، این بود : ـ
..................................................


طفل گمشده


طفلی به نام شادی
دیریست گمشده ست
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند
به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر

دکتر محمدرضا شفيعی كدكني
..............................................