۱۰ مرداد ۱۳۹۱

پنج شعر کوتاه












عجلوا بالجماع
در اخبار بود که مقام ولایت امر فرموده اند :باید جمعیت ایران به 200 ملیون برسد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقت جنگ است و روزگار جهاد
عجّلوا بالجماع یا عُبّاد !
تخم ریزی کنید بی تأخیر
کُـّره سازی کنید بی ابعاد  
زوجگان را به بار بنشانید
تا بزایند شاخهء شمشاد
اکبر و اصغر و تقی و نقی
جعفر و جابر و جمال و جواد
دخت نُه ساله را عروس کنید
بفرستید پیش ِ نو داماد
تا شود تخمِ شیعیان ترویج
تا شود توپ ِ مؤمنان پُرباد
کشتی ما شنا کند در آب
پرچم ما تکان خورد در باد
پُر شود شهرِ شیعیان زنفوس
دین ِ خالص ، به از خلوص ِ نژاد
سُنیان غالبند و خود خطرند
همه از مصر و تونس و بغداد
گفت رهبر که : ای اناث و ذکور
ولَد و زاد را کنید زیاد !
تا جوانان ما به وقت ظهور
به امام زمان کنند امداد
حکم شرع است : کاندوم ممنوع
فرج ،  بی مانع  و  دخول آزاد
غمِ نان کم خورید و حال کنید
نان دهد  آنکه  اوت  دندان داد
مرغ اگر نیست ، بار اِشگنه هست
گردن ِ کُفر ، تیغ ِ دین شکناد !
تاشود شهر کافری ویران
تا شود باع ِ شیعیان آباد
...................................................

م.سحر
پاریس 29/7/2012
8 مرداد1391

 اشگنه
در اخبار بود که آیت الله علم الهدا گفته است که :
«ای مردم اگر مرغ ندارید ، اشگنه بخورید! »

آی مسلمان  ، اگر نه اهل ِ گناهی
اشکنه داری به سفره ، مرغ چه خواهی ؟
مرغ مخور ورنه می روی به جهنم
مردِ بهشتی مَگـَرد ، گِرد ِ مناهی
مرغ بود بدتر از هلاهل و زقوم
اشکنه خوشتر بود زمرغ و زماهی
من که به جان تو لب به مرغ نسابم
نان و پیازم بس است و مرزه و شاهی
چون زطعامم تهی ست معده ی دینی
فربهم از نور علم لایتناهی

مرغ مخور ، تا تو را به روز قیامت
تخم طلایی کند ، به حکم الهی

28.7.2012

کاش می شد شبی به جای خودت
روی این خاک زندگی بکنی
راستش را بگو خدا... هرگز
دوست داری که بندگی بکنی؟
........................................
این دوبیت بالا را با امضاء «گل تی تی»
دیدم و این چند سطر را همانجا بر او افزودم :ـ
........................................................................
بندگی

دوست داری به روی خاک آیی
صبح تا شب دوندگی بکنی؟ 
بی مروت به جانِ گلهّ زنی 
گرگ باشی درندگی بکنی ؟
عقرب آیی و نیشِ تند زنی
مارگردی گزندگی بکنی ؟
بهر یک لقمه نان خون آلود 
خودفروشی و جندگی بکنی؟
بسته در آرزوی آزادی 
به قفس ها پرندگی بکنی ؟
هی بمیری و باز زنده شوی
نام این کار زندگی بکنی ؟
ای خدایی که زندگی دادی
کاش یک لحظه بندگی بکنی !ـ

م.سحر
29/7/2012
پاریس


ای کاش

کاش در کشور ما خُلقِ خدا تنگ نبود
جانشینش به زمین ، فتنه و نیرنگ نبود
ناروا مُدّعی ِ امر نمی شد برخاک
بی شرف ، سرور و بی عاطفه سرهنگ نبود
دین ، همان رابطه ای بین ِخدا بود و بشر
شعله ور آتش ِ این رابطه در جنگ نبود
ای خدا ، جمله سیاهی ست به نام ِ تو روان
مگرت غیر سیاهی به جهان ، رنگ نبود ؟
آنچه با نام تو کردند ، به جز ننگی نیست
کاشکی نام تو آلوده به این ننگ نبود!

پاریس 2009
 
محارب با خدا

خداوندا زگوش آن پنبه ها را
دمی بیرون کن و بشنو صدایم
جوانمردی کن و از بند اوهام
رهایم کن رهایم کن رهایم
ربودند از من آن جان و خرد را
کنون باید که لختی با خود آیم
شوم هردم بسی دور از تو زیراک
اسیر چنگ شیخان دغایم 
رفیق توست اگر آن شیخ خون ریز
من از فردا محارب با خدایم
........................................
پاریس / بهار 2010

هیچ نظری موجود نیست: