۰۸ فروردین ۱۳۹۲

همچنین باد











همچنین باد

ای  سرزمین گمشده ها
یادِ تو ام رها نکند
وان خاطرات دور و دراز
رحمی  به حال  ما نکند
شهر خیال ، در سرِ ما
خود را  زما ، سوا  نکند
وز قصر خویش روزنه ای
برما به کوچه  وا  نکند
دیوارِ  سنگبارِ  سمج
راهی به روشنا نکند
بودن در این «کجا» که من ام
جز یادِ ناکجا نکند
جز رفته ها ز ره نرسند
جز من مرا صدا نکند
سوز درون نشد که دمی
جز یادِ آشنا نکند
وآن آشنا نشد که به ما
تحریم اعتنا نکند
ما را به ما امان ندهد
تمدیدِ انزوا نکند
با ما نشد خلافِ مسیر 
آن آشنا ، شنا نکند
با ما نشد که بر سرعهد
مهجوری از وفا نکند
گویی بهارِ خانه دگر
مهمانیِ  صبا نکند
با غنچه های بسته مدد
بادِ گره گشا نکند
از من مجو: « چرا نشود؟»
بامن مگو : «چرا نکند؟»
کاش آن نکرده های رهم
تجدیدِ کرده ها نکند
باد آن شتاب و پویه که هست
ره سوی ناروا نکند
تسلیم ناسزا نشود
بر خواری اقتدا نکند
باداجز از جدایی ما
ما را کسی جدا نکند
جوبار لحظه های روان
زینگونه مان هبا نکند
بو کان امید و بویهء دل
جز پنجه با قضا نکند
بو تا دگر، زمانه به تن
پیراهن عزا نکند
تیر ستم مباد که باز
برعاشقان خطا نکند !
بو تا طبیبِ بی خبران
دردی ز ما دوا نکند
انسان سزا بود به جهان
با جور و کینه تا نکند
شیطان روا بود که عمل
درجامهء خدا نکند


م.سحر
پاریس
27/3/ 2013
  

هیچ نظری موجود نیست: