..............................................
درباره لودگیهای اخیر یک سبزقبا
م.سحر
گویا یکی از لطیفهپردازان لودۀ سراپا سبزپوش در یکی از رسانههای خارج از کشوری جناح نیمه مغلوب حکومتی (نیمه
مغلوب میگویم چون ظاهرا تصورشان بر این است که نیمی از مغلوبیت هشت ساله شان را اخیرا در زیر عبای یکی از نوچگان و دست پروردگان امنیتی سید علی خامنهای احیاء کردهاند! ازین رو به بوی بازگشت به دامن پرمهر خاندان بهرمانی چمدان هاشان را بسته و «اسب تروا » شان را زین کرده اند. چنین باد!)، در یکی از نمک پرانیهای اخیر روزانه و آن لاینش زیر عنوان «مملکت گل بلبل و شمع و پروانه» به غلظت حضور «شعر در ایران اشاره کرده و از این که رد و اثر شعر در همه جا دیده میشود و «فی الواقع شعر در کشور عزیز ما ایران موضوع مهمی است» به تمسخر نخست از «پوزیسیون» و دربار سیدعلی و همکاسههای سابق خودش حداد عادل و میرشکاک و قزوه نامی یاد آورده و سپس به «اپوزیسیون» پرداخته و بدون هیچ دلیلی از من و مقاله من در بارۀ وقایع اخیر مصر نام برده و به صورت زیر لودگی فرموده است: «اپوزیسیون اش هم به شرح ایضا؛ آقای میم سحر شاعر ایرانی مقیم پاریس در مقالهای درباره وضع ایران و مصر نوشته "خوشا به حال مصر"»، و سپس از خانمی یاد کرده که گویا «شاعرهای خوش نام» است و گویا رقیب لودگیها و جوکسازی خود ایشان در فضای مجازی محسوب میشود.ـ
دوستی روز گذشته به من تلفن کرد و گفت این آقا چرا اسم تو را کنار اینها گذاشته و مقاله «مصر» تو چه ارتباطی با حداد عادل و میرشکاک یا این خانم شهیر دارد؟ قصد این آقای طنزنویس چه بوده است؟ مگر نمیتوانست پاسخ نظرات تو را درباره وقایع «مصر» بدهد و ایرادات مقالهات را بگوید؟ این چه طرز برخورد است؟ من البته پاسخی نداشتم! اما پس از دیدن افاضات این آقای نویسندۀ نظام پرورده و نظام شیفته که استعدادک سابق طنز نویسیاش را در سالهای سفر توریستی به خارج از کشور، قربانی منتکشیها و چانه زنیها و دودوزه بازیها و تملقگوییهایش به حکومت دینی و فدای طعنه زنی و تکهپرانیهای بیجایش به مخالفان تبعیدی حکومت کرده است تا جایی که از فرط بیمحتوایی، هم نوشتههایش از طنز سابق تهی شده و هم نثرش به لودگی و بیمایهگی گراییده است؛ میتوانم به کوتاهی چنین بگویم:
پاسخ من این است که البته دور از انتظار نیست اگر قلمزنان سی سالهء نظام خمینیستی که سوابق همکاری بادستگاه سرکوب در سالهای ۶۰ را دارند و دستبوسی نوچگان و دستپروردگان درجه دو و سه ی «امام» شغل روزانه شان بوده، چنانچه فرصت پیدا کنند نیشی هم بزنند به کسی که از همان بهار ۵۷ به قیمت تبعید دائم العمر و قطع رابطه با خانه و آشیانه گفته است:
شیخ این زمان به مسند قدرت خزیده است/شیاد بین که گوش زمان را بریده است
م.سحر بهار ۵۸ یا در همان سال سروده است:ـ
حرام باد به مردان راه خواب امروز/مباد سنگر تزویر بی جواب امروز
یا در سال ۶۰ در قصیده ای صد و اند بیتی سروده است:ـ
مفسده میبارد از عبای خمینی/آینه میلرزد از ادای خمینی
...الی آخر. ـ
و زهری هم بریزند.ـ
خوب اگر چنین برخوردهایی آنها را که در آن سالها با برادران فالوده میخوردهاند و در وزارت کشور و ... مصادر امور بودهاند، آرام میکند و غم غربت چهار پنج ساله آنها را فرومی کاهد، مشکلی نیست. میتوانند نام م.سحر را کنار هرکه میخواهند بگذارند.ـ
اما بد نیست بدانند که گوهر این نام با خون دل و شرافت قلم و عشق به آزادی میهن و سلامت نفس و کار مداوم به دست آمده است و نه از قِبَل تغذیه رایگان از سفره خون آلود نظام خمینیستی و جناحهای غالب و مغلوب آن. به قول سعدی: سنگ بد گوهر اگر کاسۀ زرین بشکست/قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود!ـ
نام م. سحر حتی در کنار خاتمی و حجاریان و تاج زاده هم سالم میماند و آلودگی پذیر نیست، تا چه برسد به آن که برخی لودگان که قبای سبز به تنشان گریه میکند، با هزالیهای بازاری خود این نام را در کنار همسفرگان بدنام سابق خویش قرار بدهند! آن آقای لوده حتی ارزش آن را نداشت که از او نام ببرم. آنها که باید بدانند خواهند دانست که از که و با که سخن گفتهام.ـ
-----
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر