۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴
فصل بی ثمری
...........................................................
فصل بی ثمری
تاریخ
شد سپری
در
فصل بی ثمری
در
هَدمِ ریشه به خاک
در
قحط باروری
در
شهر بی خِرَدی
در
قعرِ بی خبری
در
دام جهل و جنون
بربامِ
حیله گری
جامِ
زمانه : شرنگ
کامِ
جفا : شِکری
ظلمت
به همّتِ عرش
بر
تختگاه زری
وحشت
فشانده به فرش
بارانِ
دربدری
از
دل، صفا به گریز
از
سر ، خِرَد ، سفری
دین
با عصای فریب
درکارِ
تاجوری
گویی
به دهر شده ست
این
، خصمِ آن دگری :
در
باد ، جانِ وَزش
در
ابر ، روحِ تری
بر
لوح ِ آینه هاست
تصویرِ
بی بصری
رفت
آنچه رفت ، همین
از
شمسی و قمری
یا
ترکتازِ عرب
یا
دهشتِ تتری
یا
محنتِ صفوی
یا
شومی ِ قجری
شب
همچنان شب است
هر
سو که می نگری
گویی
بریده گلوست
آن
مُرغکِ سحری !
.......................
م.سحر
پاریس
/ 13.5.2015
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر