۰۳ مهر ۱۳۹۴

خود کردگان



خودکردگان
.............................

ما در این کشور به نام دین دنائت آفریدیم
خود ز ما بود آنچه کردیم و زما بود آنچه دیدیم
این زمان با خود به نفرینیم و ننگ از کِرده هامان
شرمسار از آنچه کِشتیم و به رنج از آنچه چیدیم
یک شرفمان بود بخشیدیم و دل در جهل بستیم
یک وطنمان بود دادیم و سراب از دین خریدیم
در بروی آرزوی نسلها بستیم و دیریست
دست در دستِ ندامت ، از گشودن نا امیدیم
نیم جانی در تناقض بسته در بند ِتباهی
مُردۀ قانون غار و زندۀ عصر جدیدیم
همچنان کز وهم خود با عقل خود در قهر بودیم
این زمان با آبروی خویش در قهر شدیدم
روسیاهی مان چنان کرده ست کز خود در عذابیم
لیک در آئینهء پندارهامان روسپیدیم
این توحش گربپاید در جهان دیری نپاید
تا ببیند چشم کز دور تمدن ناپدیدیم

م.سحر
17.9.2015
.........................



هیچ نظری موجود نیست: