دستِ اتّحاد
گر دستِ اتّحاد ندارید؛
جز شوقِ انقیاد ندارید
غیر ازهوای خوردن وخفتن
با طبلِ پُر ز باد ندارید
سطری زسرگذشتِ جگرسوز
از رفتگان به یاد ندارید
زینسان که بَرده وار مُریدید
جز رهزنان ، مُراد ندارید
خندان به یُمنِ صورتکی شاد
امّا روانِ شاد ندارید
با عشق ، جز دروغ نگویید
با عقل ، جز عناد ندارید
جز در خود، انطباق نجویید
جز بر خود، اعتقاد ندارید
از همرهی نجات نخواهید
کزهمدلی نهاد ندارید
هریک در آن «من»ی که شمایید
جز قصدِ انجماد ندارید
زین راهِ کژ گزیده ز مبداء
راهی به عدل و داد ندارید
همواره دست بستۀ ظلمید
چون دستِ اتحاد ندارید
پاریس / م.سحر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر