۲۸ خرداد ۱۳۸۹

شــــــاعـــــــر

برای دوستم، شاعرخوب ، پیرایه یغمایی
پس از دیدن این پیام او که می گفت :

«سحر جان دلتنگم ، خورشید را برایم پُست کن !»ـ

نقاشی :م.سحر


شــــــــاعــــــــر


اُمّیدواری ، سخت نومید است شاعر

در داغ ِتب ، در داغ ِتبعید است شاعر

بیدی نبود از اضطراب ِباد ، لرزان

لیک این زمان ، لرزن تر از بید است شاعر

خوش تکدرختی بود برخاکش گل افشان

از ریشه هاش اینک به تردید است شاعر

هر میوه با وی جنگل ِصد آرزو بود

نک، آرزوهایش به تصعید است شاعر

آتش ربوده ست از خدایان ، جان ِ پاکش

زان ، بسته در زنجیر ِ جاوید است شاعر

چون بر کمان و ترکـَش ِ او تیر ِ بهرام ؛

در دست ِ جانش چنگ ِ ناهید است شاعر

درظلمتی بیمار ، آواز ِغرورش

روینده بر دیوار خورشید است شاعر


م.سحر

تبعید گاه زیبا ، قفس زرین ،پاریس
20.6.2010