۱۳ اسفند ۱۳۹۷

تازه ترین غزل م.سحر





تازه ترین غزل م.سحر



زینسان که عمرمی گذرد در دیارمن

هرسال غمگنانه تر آید بهار من
هرلحظه جامه نو کند اندوه کهنه ام
هردم زمن کناره کند غمگسار من
زینسان که خوش به خواب ابد رفت آفتاب
بی روزن است خلوت ِ شبهای تارمن
با این گِرِه که حادثه در کار ها فکند
کی راه زی فلاح بَرَد کارزار من ؟
باری ست سهمگین و مرا پیکری نحیف
این پیکر ست از من و این بار، بارِ من 
ای ره نشینِ یاد ، چنان رفته ای که باد 
ترسم به دامنت نرساند غبارِ من !
ترسم که پیک گم شده نتواند از دلت
آرامش آورد به دل بی قرار من !
ما سرشکستگان زمانیم و عاشقیم
ای من فدای این دلِ اندوهبار من 
ظلمت به نام روشنی آمد به بامِ روز
وینگونه رفت روشنی از روزگار من

م.سحر

3.3.2019
پاریس



هیچ نظری موجود نیست: