۱۰ مهر ۱۳۸۷

قتل خـــــــدا

سه تا دوبیتی فراموش شده

درحـــول و حـــوش خـــــدا

با گذری همراه با لبخند در دفتری بسیارکهن ، مربوط به دورانی که تازه سر از پیراهن ِکودکی بیرون آورده بودیم به یاد دفترهای تازه تر افتادم. ـ
دفترهایی مربوط به سال های دههء 60 .ـ
تعدادی دوبیتی دیدم که بسیاری از آنها را در کتابی به نام « دربی بهار و بی باران» در سال 1984 منتشر کرده بودم .ـ
درمیان این دوبیتی ها تعدادی هم بودند که ـ نمی دانم به چه علتی در آن دفتر نیاورده ام و از آن هنگام تا امشب ، آنهاراندیده و پاک از خاطر برده بودم.ـ
مضمون این دوبیتی ها مرا شگفت زده کرد زیرا دیدم که به نکاتی اشاره رفته است که در سالهای اخیر بسیار به آن اندیشیده ام و به ویژه در کتاب «قمار در محراب» به صورت گسترده تری به آن پرداخته ام و در بسیاری از شعر های اخیر و نیز درمقالاتی که نوشته ام این مضمون را مکرراً یادآوری کرده ام. ـ
مثلاً در این بیت ( اصل غزل در اینجــا ست):ـ
چه گم کرده ای دوری ، خدایی که از اویم
چه وحشت به شیپوری ، خدایی که از من نیست
سال 1997
.............
یا در این رباعی که با دیدن تصویری ازچهرهء خون آلودهء یک بانوی ایرانی نوشته شد:ـ

ای خواهر و مام و دخت ایران که چنین
کردند رخ ِ ترا به خونت رنگین
تنها نه به ما ، که بر خدا می کوبند
این تیغ ِ ستم ، دشنهء کین ، خنجر دین !ـ
یا در شعری که اخیرا نوشته شده و در اینجــا می توان آن را دید و این بیت را خواند :ـ
کار در دست امام است و ولی
نیست در دست خدا ، چتوان کرد
یا در آخرین شعر منظومهء قمار در محراب به نام «مرا خدای دگر باید» سرودهء سال 1999
.............
جز این خدا که تبر کردی
مرا خدای دگر باید
کزو به جنگل ِ آزادی
نهال ِ عشق بیاساید
***
جز این خدا که به چندین کبر
چو تیغ ِ تشنه به کف داری
مرا خدای دگر باید
که سیل خون نکند جاری

***

مرا خدای دگر باید
که رغم ِ ظلمت و بیدادی
چو آرمان ِ بشر پوید
به راه ِ دانش و آزادی !ـ
و در بسیاری دیگر از ابیات همین کتاب یا در شعر های چاپ شده و چاپ نشدهء دیگر!ـ
سخن کوتاه می کنم ، این سه عدد دوبیتی را 25 سال پس از سروده شدن آنها در یکی از دفترهایم دیدم و برایم غریب بود که موضوع و مضمون آنها که گاه به طنزی تلخ و گزنده بیان می شود ،تا امروز مرا رها نکرده است!ـ
و یک سئوال:ـ

راستی چرا می باید شاعر نگران حال خدا باشد؟
مگر خدا مدعیان و متولیان خاص خود را ندارد ؟ و مگر نه این است که نگرانی برای خدا یک شغل انحصاری ست وتنهابه کسانی اختصاص یافته که به جامه ویویفرم اهل دین در می آیند و آنچنان نگران حال اومی شوند که آماده اند تا به راحتی دست در خون این و آن بیآلایند ؟
اینک آن سه عدد دوبیتی منتشر نشده، که هرسه سرودهء بیست و هفتم نوامبر سال 1983 اند.ـ



ِخــــُــــــــــــــــدا



خدا بر آسمان فــرّ ِخدا داشت
وزآنجا گوشهء چشمی به ما داشت
چنانش خنجر دین بر قفا کوفت
که گویی بر زمین قصد ِ فنا داشت !ـ
.
***
خدا بر آسمان فرمانروا بود
بزرگ آمرزگاری آشنا بود
چنانش دینفروشان غارتیدند
که گویی سکّه ای در جیب ِ ما بود!ـ
.
***
به یک هنگامه دین شد تیغ در مُشت
فروکوبید بر ما دشمن از پُشت
نه ما ، آن کو به قتل آمد خدا بود
خدا را خدعهء دینبارگان کُشت !ـ * ـ
***
م.سحر
پاریس ، 27 نوامبر 1983
...................................................................
...................................................................
ـ* ـ درهمین مضمون به اینجــــــا بنگرید
مربوط به سال پیش است.ـ