..............................
دراین نیاز من احساس دلنوازی هست
روان به جانب همچون تو نغمه بازی هست
اگر به غربت من ذوق نغمه سازی هست
دلی نبود که او را شریک رازی هست
تویی ولی زچه روت ازمن احترازی هست؟
هباست گرسوی غیر از خدا نمازی هست!ـ
ولی چه ظلمت بی رحم و بی جوازی هست!ـ
به باغبان گـِلـه می بـَر گر اعتراضی هست! ـ**ـ
.........................................
پاریس 17.8.2008
م.سحر
یادداشت
ـ* ـ مصراع از حافظ است
ـ** ـ قدما قافیه کردن واژه ای که به حرف «ز» ختم می شد را با واژه ای که با حرف «ض » پایان می گرفت، مجاز نمی شمردند و آنرا غلط قافیه یا ضعف شعر می دانستند اما واقعیت آن است که قافیه در شعر همواره کارکرد آوایی و موسیقایی داشته است و تشخیص گوش فارسی زبان است که درستی و نادرستی و به جایی یا نا به جایی آن رانفی یا تأیید می کند . برای فارسی زبانان هر چهار حرف ض ، ظ، ذ ، ز هم آوا هستند و ازنظر کارکرد موسیقایی قافیه نزد آنان از ارزشی مساوی برخوردارند وبه شرطی که شاعر کلمات خود را به جاوشاعرانه وهمراه با ذوق و ظرافت به کار برده باشد قافیه کردن حروف هم صدا هیچ اشکال اساسی درکار شعرایجاد نمی کند.ـ