۰۵ تیر ۱۳۹۳

در باره رمان کلیدر/ نقد کوتاه از: م.سحر

این نقد  کوتاه را  همچون یادداشتی روزانه دو روز پیش در صفحهء شخصی ام در فیسبوک نوشته بودم که  با  آراء و نظرات گوناگون (موافق و مخالف) روبرو شد . به نظرمی رسد  که انتشار آن بیرون از فضای مجازی فیسبوک هم ضرری نخواهد داشت .

نقدی کوتاه بر رمان بلند کلیدر
م.سحر        
                                                                 

چند هفته ای گرفتار رمان کلیدر بودم.
قصد داشتم بخوانم تا بدانم آوازۀ  محمود دولت آبادی بابت اثری که شاهکار او خوانده شده است بر سر چیست؟
این رمان را هنگامی که در چهار جلد و دومجلد انتشار یافته بود حدود سی سال پیش خوانده بودم. بعد ها رمان کامل شد و به ده جلد در پنج مجلد رسید و متن کامل آن سالها در قفسهء کتابخانه ام بود و از آنجا که دومجلد خوانده شده از خاطرم رفته بود حوصله نمی کردم که از نو شروع کنم .
دوماه پیش به خود نهیبی زدم که بخوان این رمان را زیرا اسم و رسم این کتاب داستانی ست که بر هر سر بازاری هست و نویسنده این رمان بزرگ هم همه اعتبار و نامی را که کسب کرده و به آن تکیه دارد از این اثر دارد.

بالاخره خوانده شد . می پرسید که خوشت آمد؟
پاسخ کوتاه دو حرف است و پاسخ بلند نیاز مند نوشتن مقاله ای طولانی که در حال حاضر حوصله اش را ندارم. و پاسخ دوحرفی این است :

آری و نه !
چرا آری ؟

نویسنده برای نوشتن این کتاب رنج فراوان برده است و موضوع رمانش یعنی زندگی چوپانی و ایلیاتی و نیز روستایی نواحی خراسان و بلوچستان را مطالعه کرده و با زندگی جاری در رمان از نزدیک آشناست و با انسانهایی که داستان زندگی شان ، فقر و ناداری و روابط انسانی و فامیلی و پیوندهای عاطفی و خونی درهم تنیده با سنت ها و خلقیات قومی آنها را توصیف می کند مأنوس بوده و ای بسا با آنان زیسته است.
موضوع رمان از نظر کار اتنولوژی و مردم شناسی و درک روحیات عشایری و زندگی چوپانی و دلبستگی های خُلقی و عاطفی و پیوند آنان با سنن کهن و آداب و باورهای بومی ارزشمند است و در باره آن سخن فراوان می توان گفت .
بهره جویی او از زبان محلی و واژگان بومی درخور تقدیر است .
تأثیر پذیری از نحو گویش های بومی منطقه و وارد کردن آن در نثر روایی رمان جالب است( و البته تولید اشکالاتی هم کرده است). تأثیر از نحو نثر فارسی قرن چهارم که در بعضی جاها شیواست (و در خیلی جا ها تصنعی) .
تأثیر شعر منثور هم در آنجا ها که نویسنده می خواهد پوسته واقعیت را بشکافد و نقبی به رگه های عمیق تر روح و فکر شخصیت های داستان بزند یا خود سخنانی دارد که به آسانی گفته شدنی نیستند در این اثر جا به جا دیده می شود که خیلی جا ها شیوا و دلنشین است ( و البته به نظر می رسد که در بسیاری جاها اندکی طولانی و مبالغه آمیز می شود و به یکدستی در توصیف ماجرا ها و موضوع خللی می رساند ).
نویسنده در توصیف حالات روحی و بیان عواطف و مافی الضمیر قهرمانان خود در بسیاری جا ها خوب و در برخی جاها درخشان ( و در بسیاری جا ها دچار اطناب و تکرار و نیز برخی جا ها ضعیف) است .
تا آنجا که به توصیف روابط عاطفی و دلبستگی ها و بیان کشمکش های درونی با ابراز عشق ها و علقه ها و نیز آمال و آرزوهای قهرمانان مربوط می شود خواندنی زیبا و داری کشش است .
به خصوص لحظه های عاشقانه ، لحظه های رد و بدل شدن احساس های دوستی و عواطف میان عاشق و معشوق و مادرو فرزند و بیان دوستی ها و همدلی ها و همدردی ها همه اثر قلم نویسنده ای با احساس و انساندوست و اهل درد است .

اینها که گفتم را می توان از محاسن این رمان ده جلدی محسوب داشت اما معایب بزرگی هم دارد که بزرگترین عیب آن نگرش و دیدگاه ایدئولوژیک و سیاسی ست که بر سراسر کتاب حکمفرماست .
دولت آبادی میان نوشتن یک رمان روستایی که قصد توصیف زندگی عشایر و چوپانان حاشیه خراسان و بلوچستان را دارد و خلق رمانی حماسی با هدف سیاسی سرگردان است .
 او بر آن است که رمانش توصیف مبارزات روستائیان بر ضد اربابان و زمینداران بزرگ و خرده مالکان نوپا و نوکیسه ای باشد که در اثر ارتباط با نهادهای دولتی (ژاندارمری ها و فرمانداری ها و ...) نفوذ و قدرتی یافته  و با حکومت مرکزی در پیونداند ، اما برای جهت دادن به این مبارزه قهرمانی ساخته است که نه از نظر طبقاتی و نه از نظر فرهنگی انگیزه ای قوی و معقول برای درگیر شدن با دولت و حکومت دارد و نه به لحاظ سیاسی و اجتماعی.
ازین رو به نظر می رسد که نویسنده به طور مصنوعی می کوشد چوپان زاده ستتی و صحرا نشین را که در یک کشمکش عشقی و عشایری دست به قتلی زده است و البته برای گریز از قانون ، قتل های دیگری نیز مرتکب شده و به کوه گریخته و درواقع بر دولت مرکزی یاغی شده است ، تبدیل به قهرمان مبارزه سیاسی و طبقاتی کند.
او چوپانی یاغی را از طریق نماینده یک حزب چپ (حزب توده؟) به درگیری با حکومت سوق می دهد و ماجرا از طریق پینه دوزی (ستار) که عضویت در فرقه دموکرات را داشته و فعال کارکشتۀ
سیاسی و حزبی ست و با دفتر حزب در سبزوار ارتباط دارد جنبه انقلابی و مبارزات دهقانی بر ضد اربابان و زمینداران و از آن طریق بر ضد حکومت مرکزی به خود می گیرد.

به هرحال یک نگاه ایدئولوژیک چپ توده ای طرفدار شوروی بر رمان حاکم است.
 دولت آبادی در این رمان مأموران نظمیه و ژاندارم ها را در جبهه دشمن قرار می دهد و آرایش نیروهای قهرمان یاغی خود را به گونه ای توصیف می کند که گویی در کشوری اشغال شده برای بیرون راندن نیروهای بیگانه می جنگند.
 نگاه او نگاه کسانی ست که با ایجاد نظم در کشور و برقراری حکومت مرکزی خوشبین نبوده اند. نویسنده این رمان جریان فرقه دموکرات آذربایجان را آزادی خواهانه می نامد و در این باره مرثیه ها برای تفنگداران پیشه وری و باقروف می خواند .
درمجموع این کتاب از لحاظ سیاسی بسیار بد آموز و متأثر از تاریخ نویسی حزب توده و طرفداران روسیه شوروی ست.
افسران مخفی حزب توده در این کتاب به قهرمان داستان که با مأموران دولتی درگیر است فشنگ و دوربین می رسانند و نگاه نویسنده به چنین نمایندگان نظمی که مطلقا خلاف وظیفه ای که داشته اند عمل کرده اند ، سرشار از ستایش و احترام است.

 نویسندۀ رمان ، گویا نخواسته بوده است  که جای نمایندگان مذهب در مخالفت با دولت مرکزی  و در ماجرای  «حماسهء گل محمدی»  خالی بماند.
از این رو ملای روستا را نیز وارد ماجرا جویی های طغیانگرانه چوپان ایلیاتی می کند.
« ملا معراج» و پسرش بارها به قهرمان داستان یاری می رسانند و  حضور و جابه جایی نیرو های دولتی را به او خبر می دهند  و در پایان ماجرا نیز  برای بسیج روستائیان و حتی برای شرکت  مستقیم در «مقاومت مسلحانه » به وی پیشنهاد همکاری و همراهی   (تا مرز شهادت)  می دهند اینگونه به نظر می رسد که وارد کردن نماینده روحانیت و « آقا زادۀ شهادت طلب او » او  در ماجراجویی های قهرمان داستان (که گرایش های اعتقادی و دینی  او در طول رمان پوشیده مانده  است) خالی از  پیشداوری های سیاسی و ایدئولوژیک نیست .
ظاهراً نویسندۀ رمان گوشۀ چشمی  به ماجراهای سیاسی ایران و  اتفاقات زیر و رو کنندۀ  ای  دارد که در سال 57 زیر نام «انقلاب اسلامی » روحانیت شیعه را بر ایرانیان حاکم کرد.
انقلابی دینی  که حمایت فعال و کامل  نیروهای سیاسی طیف چپ  طرفدار روسیۀ شوروی از اسلامیسم سیاسی را  در ایران زیر نام «مبارزه بر ضد امپریالیسم و پیروی از خط امام»  به دنبال داشت  و نتایج شوم و ویرانگر  چنین سیاستی تا امروز دامنگیر ملت ایران مانده است .

به طور کلی  کلیدر رمانی ست که به لحاظ فکری مخالف شکل گیری دولت ملی و مدرن * در ایران و ازین لحاظ با مخالفان تجدد و با اقشار محافظه کار و سنت گرای جامعه هم آواز است.
(مخالف نظام وظیفه اجباری و مخالف حضور ژاندارم در مناطق حساس و مرزی ست مخالف بسیاری چیزهاست که بدون آنها نظم و امنیت در کشوری مثل ایران در سالهای 1300 ـ 1330 برقرار شدنی نمی بود).
به خصوص در ماجرای آذربایجان منافع روسیه شوروی را که در آن سالها به وسیله ارتش سرخ ایران را اشغال و حدود یک سال آذربایجان را از ایران تجزیه کرده بود لباس عدالت خواهی و آزادی خواهی می پوشاند.

در مجموع   به رغم ارزش های ادبی و مردم شناسانه ای که دارد  ، رمانی متکی به تحریف تاریخ و بد آموز است.
من زحمت خواندن این کتاب ده جلدی را به خودم دادم تا بدانم ، اینهمه شهرت و اعتبار که به واسطه این کتاب نصیب نویسنده شده است برای چه بوده است؟
همانطور که جنبه های مثبت ادبی آن را ذکر کردم خود را موظف می دانم که نظرم و بر داشتم را از دیدگاه سیاسی و ایدئولوژیک حاکم بر این رمان بنویسم .
گویا فرهنگ نان قرض دادن از یک سو و نفوذ توده ایسم ادبی و روسیه شوروی زدگی در میان روشنفکران ، از سوی دیگر موجب شده است که تاکنون کسی به این جنبه مخرب رمان کلیدر توجهی نکند و سخنی نگوید

*
Etat nation
............................

 م.سحر
24/6/2014



۲۶ خرداد ۱۳۹۳

تسلیم













...............................................................................

 تسلیم


تسلیم ِ توحُشیم دیریست
با وحشت خود خوشیم دیریست

چون کهنه چراغِ خالی از نفت
دلسوته و خامشیم دیریست

با وهم ِ پریر و خوابِ دوشین
ازخویش فرامُشیم دیریست

جهل است که می خریم ، اما
عقل است که می کُشیم دیریست 

م.سحر
16.6.2014

۱۵ خرداد ۱۳۹۳

دورۀ آخرالّزمان

















................................................................................

دورۀ آخرالزّمان

دورۀ آخر الزّمان آمد
تودۀ خاک از آسمان آمد
تربت کربلا ، غبار ِ نجف
بر سرِ اُمت ارمغان آمد
گَرد یثرب ز راه مکُه رسید
جانب  چاه جمکران آمد
سپس از جمکران به تهران شد
شاکر و شوخ و شادمان آمد
معنویت که وعده می دادند
جاری و ساری و روان آمد
آدمیت که رفته بود به اوج
سوی دروازۀ زمان آمد
کشور آبستن از مروت  بود
حالیا   وقت زایمان آمد
آنچه کشتند اهل دین در شهر
اینک از حاصلش نشان آمد
نکبت و رنج و خشکسالی و مرگ
هدیۀ اهلِ کاروان آمد
دین به دولت رسید و شیخ به شاه
مار از تخم ماکیان آمد

5.6.2014
م.سحر


۱۳ خرداد ۱۳۹۳

تهران زیر غبار













تهران زیر غبار

دیگ غم است و به بار است

کشور به قهر دچار است

دست دراز تبر زن

در باغ و بیشه به کار است

در کوچه رونق اندوه

در خانه قحطِ قرار است

نصری که هست به رُعب است

فتحی که هست به دار است

دام و دروغ و تباهی

بیرون ز حد و شمار است

قیّم ولیّ فقیه است

ملت حقیر و صغار است

ایران اسیر ظلام است

تهران به زیر غبار است

م.سحر

3/6/2014