۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۸

خدا از روی انسان شرمسارست



خدای از روی انسان شرمسارست  


زمان را عرصۀ آفات بینم
زمین را خانۀ اموات بینم
به خاکِ میهن خویش آنچه بینم
اسیرِ چنگِ لات و پات بینم
□□

وطن را پای ِ جان در دام بینم
جنایت را به دین ادغام بینم
نیامِ خنجرِ نامردمی را
به زیرِ جامۀ  اسلام بینم
□□

به شیپورِ عدالت دردمیدند
به نام دین، وطن را غارتیدند
به گِردِ خوانِ خون افشانِ قدرت
چریدند و چریدند و چریدند !
□□

زبی شرمی به غیر از شر نکردند

شبی بی خوردنِ خون سر نکردند
نبُد روزی که در کشتار و غارت
زقرآن و خدا سنگر نکردند
□□

وطن منکوبِ مشتی نابکار ست
خدا با نابکاران همقطار ست
زمین در عصرِ آزادی ست اما
زمان فرمانبرِ اصحاب غارست
□□

چو دین با پنجۀ قدرت قرین شد
جنایت نیز شغلِ اهلِ دین شد
به محرابِ ستم ، دستِ نیایش
به روی خلق ، مشتِ آهنین شد
□□
خدا ، قدرت به دزدانِ کفن داد
زمان فرصت به قومِ گورکن داد
عنانِ اختیارِ این وطن را
به مُشتی دین فروش ِ بی وطن داد
□□
گروهی بی وطن برما امیرند

رذیلان این امیران را اجیرند
به نامِ دین به خاک میهنِ ما
گروگانگیر و دزد و باجگیرند

□□
زمین تنگ و رذالت بیکران ست
که فرمانِ زمین در آسمان است
عنانِ اختیارِ آسمان لیک
به حیلت درکفِ دینبارگان است
□□

وطن تسلیمِ قومی نابکار ست
که ذلّت  راه و رسمِ  روزگار ست
چواهلِ دین به مَسند برنشینند
خدای از روی انسان شرمسارست
□□ 
زمان ، نامردمِ  بدکار دارد
زمین، غارتگرِ دیندار دارد
زبان شعر در توصیفِ آنان
به عجزِ خویشتن اقرار دارد
□□ 
چو ازامروز، فردا را خبر نیست
سخن جزخوردنِ خونِ جگر نیست
ازآن  ، غمنامۀ ما  بی نیاز از ــ
کلامِ عاصیِ میمِ سحر نیست


م.سحر

24.4.2019

۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۸

ایران زیر پای اجنبی



حشَد الُشَعبیِ بیگانه به اهواز آمد
!رفته بود از در و از پنجره‌ها باز آمد


آفت آمد ز عراق و ملخ آمد ز حجاز
وز لرستان و ز بوشهر به شیراز آمد

روی بامِ وطنم بیرق بیگانه به دوش
اجنبی آمد و با شوکت و اعزاز آمد

سیل در میهن من دامِ رذالت گسترد
رذل با دعوتِ دزدان دغلباز آمد

نکبت و ظلم، گر آمد، ز همان دورانی
!که به ما سروری شیخ شد آغاز، آمد

ننگ رازی ست و لیکن سخنِ میمِ سحر
بهرِ برداشتنِ پرده ازین راز آمد

م.سحر
20.4.2019 

۲۷ فروردین ۱۳۹۸

در سوگ نوتردام

 
خیلی خیلی غم انگیز بود دیدن نوتردام در آتش .
 یک جواهر بی نظیر فرهنگی تاریخی هنری ذوقی ومعنوی که نزدیک هزار سال عمر دارد در آتش است.
خیلی  تأسف آور است .  این یک حریق وحشتناک و فاجعه بزرگی بود برای میراث فرهنگی بشریت و برای تاریخ فرانسه !
 نمی شود نتردام را دیده باشی و در برابر شعله های غول آسایی که این همه آثار ذوق و زیبایی را در خود تباه می کند اشک در چشمانت حلقه نزند! و نمی شود  با نگریستن  بنایی شگفت انگیز سرشار از هنرهای معجزه آسا ساخته ذوق و خلاقیت هنرمندانی بزرگ و گمنام در طول سده ها ، پر از آثار تصویری و مجسمه ها و کنده کاری ها وآبگینه های رنگین ، ذر حالی که شعله های سرکش پیکر او را در خود فرو می برند، غمی بزرگ در وجودت پنجه نیندازد!
من همانقدر از دیدن این فاجعه متأثر و غمگین شدم که اگر مشابه این فاجعه برای مسجد شاه اصفهان رخ می داد متأثر و غمگین می شدم.
 آثار بزرگ هنری معماری و مجموعه های گرانبهای خلاقیت هنری و ذوقی دستکار هترمندان بزرگ در طول تاریخ به هیچ دین و مذهبی و ملتی تعلق ندارند بلکه  به کلّ جامعه بشری متعلقند و نوتردام یکی از آنها بود!


برقی جهید و سوخت کلیسای نوتردام
از برج تا به کنگره، وز صحن تا به بام

گویی حریق سر به فلک برکشیده اش
آتش ز کوره های جهنم گرفت وام

وینگونه این جواهر یکتا تباه شد
وینگونه تاجِ ذوق و هنر شد درانهدام

پاریس، سوگوارِ بنایی شکوهمند 
دارد به دل غمی که نگنجد در این کلام

گربشنوی به گوش دل ، این اتّفاق تلخ
در شعله ها مرا و ترا می دهد پیام :

یعنی جهان بر اهلِ جهان پایدار نیست
چون جام، بهرِ باده و چون باده،  بهرِ جام

ما جمله رهگذار زمانیم و می رویم
یک تن در این مسیر نمی آورد دوام !

غمگین از آن شدم که بنایی چنین جلیل
همواره در برابر تکریم خاص و عام ،

مجموع هشت قرنی فرهنگ وعشق و کار
محصول آفرینشِ مردانِ نیکنام

با یک جرقه دود شد و رفت سوی ابر
در شعله های سرکشِ بی رحمِ  بی لگام


پاریس 15 . 4. 2019


۱۶ فروردین ۱۳۹۸

دادیم وطن که ...




دادیم وطن که ...
............................


1
خوکرده به بند و غُل و زنجیرشدیم
دلباخته ، در لجن زمین گیر شدیم
ما درخورِ تحقیر نبودیم ، ولی
با همّتِ دین ، درخورِ تحقیر شدیم

2

ما دار و ندار، برخیِ دین کردیم
در بسترِ وَهم ، خوابِ نوشین کردیم
تاچشم زدیم ، درجهنم بودیم
زیرا به جنابِ جهل ، تمکین کردیم

3

دادیم وطن که دین ، ریاست یابد
ظلمِ زر و تزویر قداست یابد
اخلاق وشرف با لجن آلوده شود
ایمان رمق از زورِ سیاست یابد

4

دادیم وطن ، که شیخ ، سلطان گردد
غارت ، چو نماز و روزه آسان گردد
اخلاق و شرافت از جهان کوچ کند
ایران ز هجوم جهل ، ویران گردد !

5

دادیم وطن که دین شود سرورِ ما
اوباش زنند پُتکِ ما بر سرِ ما
امروز چه باقی ست درین ظلمت سار
غیر از دلِ داغدار و چشمِ ترِ ما ؟

6

دادیم وطن که با خدا دوست شویم
خاکِ درِ آن که حاجبِ اوست شویم
غافل که درین مسیر با رهزنِ عقل
بادام صفت ، دو مغز و یک پوست شویم

7

دادیم وطن که اهلِ دین ، شاه شود
برخاک ، قدَر قدرت و جمجاه شود
غافل که به خیره، خواستیم از شیطان
تا واسطه بین ما و الله شود
8
دادیم وطن ، که دین ریاست یابد
الله ، بزرگی از سیاست یابد
غارتگرِ دیندار، قداست  یابد
در مسجد و محراب ، حراست یابد
9
دادیم وطن که نان دینی بخوریم
زانها که ندیدی و نبینی بخوریم
شلاق حجازی و عراقی خوردیم
تا فضلۀ پس ماندۀ چینی بخوریم
10
دادیم وطن که شیخ، تاجر گردد
سردستۀ دزدان بنادر گردد
اخلاق و شرف ، متاعِ نادرگردد
انسانیت از مُلک ، مهاجرگردد
11
دادیم وطن که دین به ما چیره شود
با لطفِ خدا ، شرابِ ما شیره شود
زان تیشه که بر ریشۀ خود کوفته ایم
دنیا به جنون و جهلِ ما خیره شود !

4و 5و2019