۱۰ دی ۱۳۹۰

بازهم نوری زاد




بــاز هـم نـــوری زاد















اگرچه بیش از آنچه وجود منحوس سید  علی شایستگی دارد، قلم نوری زاد او را بزرگ می انگارد و محترم می شمارد 

اگرچه دزدی و حیزی و رذالت و شکنجه به سالهای ولایتمداری سید علی محدود و پشت مرزهای قلمرو حکومت او توقف می کند و اگرچه علت العلل همهء بدبختی ها و فجایع و نامردمی ها و کشتار ها و شکنجه ها و جنگ افروزی ها و آبروریزی های ملی یعنی دوران سیاه سید روح الله الموسوی الخمینی ،  در نامه ها و نوشته های نوری زاد ، سروش ، قدیانی و دیگر اصلاحاتگران نظام حاکم  مسکوت و پوشیده می ماند و دانسته و آگاهانه در کتمان ـ  که معنای دیگر انکار است ـ  پناه می جوید ، با اینهمه شجاعت و شیوایی قلم و کوشش نوری زاد، در پیراستن زنگارهایی که وجدان بسیاری از همدستان حکومت جهل و جنون را    تباه می کرد،  قابل تقدیر و شایستهء دست مریزاد است :ـ



بنال ای بلبل ِ دستان ، ازیرا نالهء مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد.ـ   



ضمنا رجوع به اسطوره های ایرانی و یادآوری سرگذشت و سرنوشت قهرمانان شاهنامه و تاریخ ایران ، در فضای نظری و سیاسی و فکری اسلام گرایان سی و سه سالهء ایران هم ،  بدینگونه که در نوشته نوری زاد پدیدار شده است تازگی دارد ومی باید به آن خوش آمد گفت. ـ
امید وارم که اگر «بیداری اسلامی ایرانیان» با هدایت خمینی و خمینیگری به تباهی و فلاکت کشور ما انجامیده است ، بازگشت به بنیادهای تاریخی و مدنی و فرهنگی ایران بتواند اندکی جبران مافات کند و به ارزش های والای تمدن و فرهنگ ایرانی که سی و سه سال گرفتار خفقان و پایمال تحقیر اسلامیسم سیاسی و خمینیسم  ویرانگر و  بی وطن بود، اعتبار و حرمت دوباره ای بدهد ،  همچنان که شایستهء اوست و همچنان که قوام و دوام ملت ایران به آن نیازمند است.ـ


م.سحر 31 دسامبر 2011

نامه شانزدهم محمد نوری زاد را دراینجا می توان خواند


در این میانه



دراین میانه رفیقان رها کنید مرا


در این میانه ، رفیقان رها کنید مرا
چو نیک گُم شوم ، آنگه صدا کنید مرا
طلب کنید و بگوئیدم و بخوانیدم
سرود و نغمه کنید و نوا کنید مرا
به یاد آرید آنگه که با شما بودم
به جمع خویش ، یکی از شما کنید مرا
گل آورید و ببارید و آتش افروزید
مس ِ عتیقه ام و کیمیا کنید مرا
خطابه ها بنگارید و صورها بدمید
شعار پرچم و لوح ِ لوا کنید مرا
خدای تشنهء خود را خُمار مگذارید
در آستانهء معبد فدا کنید مرا
زشرم آن که به شیطان فروختید آن روز
به روی خاک ِ من اکنون خدا کنید مرا
رها کنید مرا تا رها کند قهرم
بری زقهر و به مهر آشنا کنید مرا
از آن که زندگی ام ریشه در جدایی داشت
جدا تر از «من» ام از «من» جدا کنید مرا
به پاس ِ عمر عزیزی که با هبا پیوست
قرین ِ عزّت ِ هیچ و هبا کنید مرا
گذشته بر من و آینده با شمایان باد
در این میانه رفیقان رها کنید مرا


27.8.2004 موناستیر 

۰۹ دی ۱۳۹۰

سخنی با سایه





سـخـنـی با ســایــه
1
امشبت نیست قصد دیدارم
 گرچه  من چشم در رهت دارم
گوشه ء شب کنار تنهایی
می نشینم ولی نمی آیی
سایه ات را گذر  نمی بینم
روی دیوار ،  در نمی بینم
سایه ات پیش دوستداران است
محو مهتاب و زیر باران است
ما ولی سقف کوتهی داریم
سوی بن بست خود رهی داریم
بهر یک سایه در تب و تابیم
سر به دیوار خویش می سابیم
گرچه دائم غم است همدم ما
تو نیایی فزون شود غم ما
تو نیایی به رنج خویش دریم
از هنرهای خویش بی خبریم
سایه ات را بگو گذارکند
لحظه ای فسخ انتظار کند
سایه ات را بگو پیام  آرد
تا دل ما بدو قوام آرد
سایه ات را  بگو شبی ست دراز
که ترا سایه باز برده نیاز
گذر آور که خواب ازوست دریغ
مکن از وی  گذار دوست دریغ

2
دوش با سایه ات سخنها بود
تب و تابی شبیه رؤیا بود
تو نبودی و انتظارت بود
صوت و تصویر یادگارت بود
با خیالت هزار گونه سخن
بر زبان داشت ، جان خستهء من
چون فضایی که در زمان می سوخت 
چشم در خواب بی امان می سوخت
لیک بروی نهیب می زد دل
که به دشمن رها مکن منزل
که دو مژگان به روی هم مگذار
تا نیفتاده سایه بر دیوار
تانکرده ست رهگذار گذر
نرسیده ست از آن دیار خبر
تا ازین سو نظر نیفکنده ست
رقمی مختصر نیفکنده ست
چشم و دل در جدال خود بودند
غرقه در قیل و قال خود بودند
سایه اما نداشت قصد گذار
بر سر خفته و دل بیدار
اینچنین بین خواب و بیداری
گفته شد حرفهای تکراری

29.3.2010
م.سحر


۰۸ دی ۱۳۹۰


اسطبلیات
                                                                                      

اسطبلیات نام رباعیات هزل آمیز ی ست که در زمستان 62 به تأثیر از وقایع جاری در «مجلس شورای اسلامی» نوشته شده اند. آن وقایع و آن رفتار که چنین مجلسی را بیش از هر مجمع و جمعیت و گروه دیگر به اسطبل بهائم و طویلهء وحوش و چهارپایان شبیه می کرده و می کند ، هرگز در این سه دهه از تاریخ تلخ و سیاه معاصر فروکش نکرده است و تفاوت چندانی هم میان جناح های گوناگون این نظام بربریت و عقب مانده و ضد ایرانی نبوده است. همواره این مجلس یک کارگاه ننگ سازی و خفت پراکنی و مایهء آبروریزی ملت ایران بوده است و این روش همچنان ادامه دارد زیرا مشتی ملای نادان بی وطن در محفلی نشسته اند و به نام نظارت استصوابی  مشتی سرسپرده ومردم دون و ناداشت  و مفلوک را به نمایندگی از ملت برمی گزینند و ضمن یک سیرک نمایشی که آنر انتخابات می نامند ازایرانیان  می خواهند که جانواران برگزیدهء آنان را  وکیلان خودبدانند و درواقع به پای صندوقهای رأی بروند و  انتخاب شورای نظارت استصوابی را با رأی خود امضا و تأیید کنند. به هرحال  این روزها ظاهرا دعوا میان جمع وحوش حاد تر شده است تا جایی که یکی از اعضای  هیأت دولت  طی درگیری و کتک کاری ، این مجلس را اسطبل حیوانات نامیده است و مضمون این رباعیات که سی و یکسال پیش نوشته شده اند را تأیید کرده و سخن حق دانسته است .(م.س.  دسامبر 2011 )


*

در مجلس اسلام ، خری عرعر کرد
گاویش به اعتراض جفتک درکرد
در حین جدال ، خوکی از رفسنجان
آمد به تریبون و دفاع از خر کرد
*
در مجلس اسلام ، الاغی مغرور
ناگه لگدی پراند ، پیش از دستور
از ترس لگد جناب رفسنجانی
از خط امام تاحدودی شد دور
*
در مجلس اسلام ، الاغی زد دوش
ناگه لگدی به سینهء مهدی موش
در دل به خدای خود همی گفت خموش:
این جمع ِ وحوش غرق کن ، ما هم روش
*
در مجلس اسلام خری از خلخال
رم کرد و سگی ز مشهدش در دنبال
سگ پاچهء خر گرفت و خر ، گوش ِ شغال
زین جنگ و جدل ، امام کرد استقبال
*
در مجلس اسلام یکی استر بود
کز جملهء استران ِ عالم سر بود
مشتاق ِ صدای عوعو و عرعر بود
خود لیک نمی شنید ، گوشش کر بود
*
در مجلس ِ اسلام ، خری رهبر شد
از بهر ادای خُطبه بر منبر شد
با منطق مستدلّ ایشان گاوی
درخط ِ امام ِ چارپایان ، خر شد
*
در مجلس ِ اسلام شُتر پشگل کرد
این بی ادبی ، امور را مشگل کرد
خر رفت که آگاه کند رهبر را
دربیت امام ، سالها منزل کرد
*
در مجلس ِ اسلام شتر دوشیدند
از شیر ِ شتر ، شغال و سگ نوشیدند
چون گاو خر از شیر نبردند نصیب
ناچار ز پشم ِ او عبا پوشیدند
*
در مجلس اسلام خری رفت از هوش
افتاد خروش و ناله در جمع وحوش
بی وقفه همی رسید این نعره به گوش
برخیز و پِهِن بیار  ای مهدی موش
*
در مجلس اسلام که پرغوغا بود
سگ صدرنشین و موندِ خر بالا بود
در بین شغال و شیخ اگر دعوا بود
دعوا سرِ سهم ِ سینی ی حلوا بود
*
در مجلس اسلام، الاغی گیلک
زد بر شتری ز شهر نائین جفتک
گفتند : چرا لگد زدی بر اُشتُر
فرمود : چرا به ماچه خر زد چشمک؟
*
در مجلس ِ اسلام زقم گوریلی
بر چهرهء خوک ِ اصفهان زد سیلی
در جبههء حجتیه بود این دعوا
در خط امام رنگ خر شد نیلی
*
در مجلس اسلام ، شتر با بارش
وارد شد و سگ پرید بر افسارش
گفتند به سگ : چرا پریدی به شتر
سگ گفت : خوشم نیامد از اطوارش
*
در مجلس ی اسلام ، شتر قاری شد
از چشم ِ وحوش ، اشک ها جاری شد
زینروی شتر به امر ِ مکتوب ِ امام
مسئول ِ امور ِ گریه و زاری شد
*
در مجلس اسلام ، خروسی ناگاه
برجَست ز خرقهء خری عالیجاه
روباه قم و شغال قزوین گفتند :
لاحول ولا قوة الاّ بالله
*
درمجلس اسلام خری عاشق شد
خارج ز اصول و فارغ از منطق شد
در خط امام ، مادیان «عذرا» بود
در جبههء حجتیه ، خر «وامق» شد
*
درمجلس اسلام،  چغندر خوردند
مازادی اگر بود به آغُل بردند
آنقدر جویدند که شب در آغُل
برخی ترکیدند و گروهی مُردند

در مجلس ِ اسلام ، شغالی قِی کرد
سگ طعنه زد و عتاب ها با وی کرد
خر خواست که خطبه ای بخواند ، اما
تا منبر خود زبیم ِ قی ، لِی لِی کرد
*
در مجلس اسلام ، بُزی صاحب ریش
یک روزبیان ِ عشق فرمود به میش
این قصه شنید میش و دور از تشویش
میعاد وصال بست در آغُُل ِ خویش
*
درمجلس اسلام ، شپش بود ، شپش
بیرون ز شمار بود و دور از سنجش
بر خرقهء هر خر و بر عمامهء خوک
با واحد ِ صد هزار ، افزون از شش
*
در مجلس  اسلام ، شبی آمد فیل
با لالهء گوش ِ پهن و خرطوم ِ طویل
از وحشت ِ فیل ، جمله از صدر به ذیل
خواندند وحوش ، آیهء مِن سِجّیل
*
درمجلس ِ اسلام خروسی زد پر
ناگه ز پس ِ عبای خر بر منبر
خر روی به جمع و دیگران روی به خر
بیچاره نیافت چاره ای جز عرعر
*
در مجلس ی اسلام ، سگی شد معزول
خر گفت که عزل او بوَد نامعقول
از خط امام ، معترض شد گاوی
کای خر نشنیده ای «کعصف ٍ مأکول»؟
*
درمجلس اسلام ، الاغی ناگاه
از کرسی خود زد لگدی بر روباه
روباه دوان دوان زمجلس دررفت
تا شکوه بَرَد به حضرت ِ روح الله
*
درمجلسِ اسلام ، سد احمد درزد
چون کس نگشود در ، صدا بر خر زد
سگ گفت به خر که : نامه داری ز امام
خر جَست ز شوق و جُفت بر منبر زد
*
در مجلس ِ اسلام ، شپش ظاهر شد
انواع ِ شپش به غرب هم صادر شد
زین صنعت و صادرات ، در دفع شپش
تکنیک ِ جهان ِ صنعتی قاصر شد
*
در مجلس ِ اسلام ، شپش شد پروار
بر ریش ِ بز آرمید و در گوش ِ حمار
لاغر شپشان علیه این «استضعاف»
دادند شعار : «مرگ بر استکبار!»

دیماه 1362


یادداشت:
این دوبیتی های که به زبان هزل و مطایبه ، مجلس نظام اسلامی را در ایران سالهای 60 تصویر کرده است برای نخستین بار در زمستان 62 در نشریه آهنگر ـ که به کوشش طنز نویس خوش ذوق  مبارز و فقید منوچهر محجوبی در لندن انتشار می یافت ـ  چاپ شده اند و سپس در کتابی به نام «شب نامه ها» از سوی انتشارات شما در لندن (به کوشش محجوبی ) در سال 1367 منتشر شده اند.
در حاشیه این  ابیات ،  در کتاب «شب نامه ها»  آمده است :
«این رباعبات  به تأثیر از مجادلات رایج در مجلس شورای اسلامی صدور یافته اند. هرچند کار شعر و به ویژه رباعی توصیف ِ جایگاه وحوش و اسطبل ِ بهائم نیست ، با اینهمه چه می توان کرد؟ مگر نه این است که در این سالهای سیاه ، سرنوشت مردم و میهن ما و امروز و آیندهء نسلها زن و مرد ایرانی در همین «مجلس» رقم خورده است؟ یقین دارم که خوانندگان ، عذر گویندهء ناگزیر را خواهند پذیرفت.(م.س)»



۲۶ آذر ۱۳۹۰



قصۀ تلخ  

                  م.سحر                                                              



برای مهشید امیرشاهی و قلم ِ دانا و شجاع و شیوایش

که سرگذشت این تباهی را به زیبایی ی تمام برای ما تصویر کرده است



نام خِرَد را ز دفتر زدودیم
در بر سپاه ِ تباهی گشودیم
دین،  دانه افکند و در کام ِ ظلمت
با آز ِ این دانه ، دام آزمودیم
زانسان که پیران ربودندمان عقل
ما نیز عقل از جوانان ربودیم
بادِ بهشتی دروغین ، چنان زد
برما ، که آتش برآتش فزودیم
تاریخمان واپس افکند و ماندیم
مهجور از آن کاروانی که بودیم
حالی بر این عرصه ، یا نیم سوزی
یا تلِ ّخاکستری ، غرق ِ دودیم
زینسان که دشمن  به ما سرفرازد
ما پیش ِ تاریخ ، سر درفرودیم
محسود ِ وَحشیم و در قعرِ ویران
محصور ِ اصحاب ِ کور و کبودیم
ما پیش ِ تاریخ ، خواریم زیراک
این حاصل از کِشته ی خود دُرودیم
وین تلخ و ناگفتنی قصه را نیز
از قصّه گوی ندامت شنودیم

م.سحر
پاریس ــ 14/12/2011

۲۲ آذر ۱۳۹۰

ایران به مرگ معتاد است




عفو بین الملل اعلام کرد :

«ایران به مرگ معتاد است»

...................................................................


ایران به مرگ معتاد است

جان ، برگ و برگ ، بر باد است

پیوسته فصل ِ پاییز است

پیوسته فصل ِ بیداد است

آزاده در اسارتگاه

قاتل ز کیفر آزاد ست

اسلام ، داس ِ عزرائیل

قرآن ، کمند ِ صیاد است

دین ِ خدا ستمکاری ست

گویی ستم ، خداداد است

ای آدمی ، دراین ظلمت

گر زآدمیتت یاد است ؛

تا زندگی سر افرازد

برخیز روز میعاد است

م.سحر
پاریس 13.12.2011
http://msahar.blogspot.com/

پس از دیدن این تیتر تکان دهندهء گزارش عفو بین الملل سروده شد که می گفت :
ایران به مرگ معتاد است



۱۵ آذر ۱۳۹۰

تبعیدی

نقاشی : م.سحر

تبعیدی


با آن که زمان ِحال ِ ما در تبعید

دیریست ، در اِستاده به ماضی ِ بعید

شادیم که دست ِ دشمن از خانهء دل

مهر وطن از ما نتواند دزدید!ـ


م.سحر

دسامبر 2011 پاریس


L'EXIL


Bien que le temps présent en exil
C’est arrêté dans le temps de l’imparfait
Je suis heureux car l’ennemie
Ne peut pas voler du mon cœur
...! L’amour que j’ai pour la patrie


M.Sahr, Paris 6 dec.2011