۰۸ اسفند ۱۴۰۲

آن شعرهای شورآفرین

 


آن شعرهای شورآفرین

 

 

شعر شور آفرین شاعر بود

باد در آستین گمراهان

غلظت جهل را فزونی داد

سخن دلفریب آگاهان


**

آن یکی گفت «شیر آهنکوه»

وان دگر «سوگ موج های خزر»

دست در دست یکدگر دادند

تیغِ نادان و علمِ دانشور

 

**

اینچنن شد که لشکر اوهام

روح یک نسل را به دام کشید

گردِ باروی سالخوردۀ شهر

دشمنی ، خط انهدام کشید

 

**

اینچنین خواب جهل شد تعبیر

کینه های کهن به روز شدند

آتش فتنه سوخت گلها را

سروها جمله نیم سوز شدند

 

**

حال چندی ست «انفجار ِ طلوع»

عین آتشفشان خاموش است

تیغ، کُند است و بر لبانِ شعور

شعر دانشوران فراموش است

 

.........

م.سحر

26/2/2024

۰۷ اسفند ۱۴۰۲

نسل پیشین

 

نسل پیشین

گرچه خوش سرگرمِ جهل خویش بود
نسل ما شاگردِ نسلِ پیش بود
نسلِ پیش اما گرفتارِ گُسست
با شرابِ روس ها مخمور و مست !
نیک در شیپور ِ خود می کرد باد
لیک، لب بنهاده در سمتِ گُشاد
خوش خیال و خوش نشین و خوش ادا
در خلا  گُم کرد  سوراخِ  دُعا
لافِ انسانِ سعادتمند زد
بر جهانِ آدمیت گند زد
بلشویک آئین ، دم از اسلام زد
بهر دین تا مرز دوزخ  گام زد
گر وطن با وحشت و کین مُبتلاست
نسلِ پیشین پایه ریزِ این بناست !
زانکه جانی عاری از اندیشه داشت
تیشه برکف، در کمینِ ریشه داشت !
در هزار و سیصد و پنجاه و هفت
هرز گفت و هرز کرد و هرز رفت !
همچنان هرز ست فکر و باورش
درمسیر جهل می راند خرش !

م.سحر
26/2/2024