آن شعرهای شورآفرین
شعر شور آفرین شاعر بود
باد در آستین گمراهان
غلظت جهل را فزونی داد
سخن دلفریب آگاهان
**
آن یکی گفت «شیر آهنکوه»
وان دگر «سوگ موج های خزر»
دست در دست یکدگر دادند
تیغِ نادان و علمِ دانشور
**
اینچنن شد که لشکر اوهام
روح یک نسل را به دام کشید
گردِ باروی سالخوردۀ شهر
دشمنی ، خط انهدام کشید
**
اینچنین خواب جهل شد تعبیر
کینه های کهن به روز شدند
آتش فتنه سوخت گلها را
سروها جمله نیم سوز شدند
**
حال چندی ست «انفجار ِ طلوع»
عین آتشفشان خاموش است
تیغ، کُند است و بر لبانِ شعور
شعر دانشوران فراموش است
.........
م.سحر
26/2/2024
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر