۰۸ فروردین ۱۳۸۷

میعاد در لجن

یکی از دوستان خوب من ضمن پیامی یادآور شده است که به رغم وعده ای که داده بوده ام، در انتشار بخش های دیگر «منظومهء قمار در محراب» تأخیر کرده ام.ـ
با نهایت سپاس از توجه این دوست ، و در پاسخ محبت او و نیز به پاس دوستان دیگری که نسبت به بخش های انتشار یافتهء این منظومه اظهار لطف کرده اند ،از ین پس خواهم کوشید تاقسمت های باقی مانده را طی فاصله های کوتاه تری در این اوراق درج و تقدیم خوانندگان گرامی کنم.ـ
بخشی که در اینجا خواهید خواند «میعاد در لجن» نام دارد و دومین قسمت از یک «سه گانه» یا «تریلوژی» ست
قسمت نخست آن یعنی «هجوم فرهنگی » را ،چندی پیش در این اوراق عرضه داشتم و بسیاری از سایت ها نیز به درج آن اقدام کردند.ـ
آخرین قسمت از این «سه گانه» که «ایمان شیعه و غدرالفقیه » نام دارد ، خواهد ماند برای فرصتی دیگر.ـ
............................................................................

مـیـــعـــــــــــاد در لجـــــــــن * ـ


.. هر گم شده را سرور و سالار مدارید
ـ............................................................. . ونیز:ـ
...........بُگسل ز بی اصولان ، مشنو فریب غولان

..........................ـ. ـ.ـ>................................مولوی (دیوان شمس) ـ
..................
هرفتنه بر زمین کردی
گفتی : « به پاس ِدین کردی»ـ
با آدمی چه خواهی کرد
ور با خدا چنین کردی !؟

خود را «ولی» نهادی نام
قصدت فریب ِ ملّت بود
وین نظم ِ بسته بر اسلام
عزّت نبود ، ذلّت بود !ـ

آزادگان ِ ایران را
خُرد و صغار دانستی
خار رهت ، دلیران را
درخوردِ دار دانستی

تا بندگیت بپذیرند
کشتی به شطّ ِ خون راندی
از بهر حفظِ دستاری
صد قیصریّه سوزاندی!ـ

بیمی نبُد زتاریخت
شرمی نبُد ز وجدانت
غدرت دمی نمی آسود
رحمی نبُد بر ایرانت

خود را ولی نهادی نام
یعنی : صغار و محجورید
یعنی : فقیه و جبّارم
یعنی : سفیه و مجبورید !ـ

خود را ولی نهادی نام
یعنی : کفایتم دادند
از جانبِ خدا بر خلق
حقّ ِ ولایتم دادند

خود را ولی نهادی نام :ـ
کای قوم ِ از خِرَد عاری
آنک تویی به محجوری
اینک منم ، به مختاری !ـ

خود را ولی نهادی نام :ـ
کای قوم ِ خاک ِ دین بر سر
آنم که بر تو ام قیّم
آنی که بر تو ام سرور

خود را ولی نهادی نام
کیدِ تو بی نهایت بود
سفّاکی تو نامش دین
جبّاری ات ولایت بود !ـ

هرگز اهانتی زینسان
در زیر این کبودین طاق
با مذهبی نشد همراه
بر ملّتی نگشت الحاق

زینسان جهنّمی موهن
با هیچ عصری از بیداد
در هیچ تلّ ِ خاکستر
هیچ آتشی ندارد یاد !ـ

زی آفتی که در ره بود
ویروس ِ در بدن بودی
با آرمان ِ آزادی
ـ«میعادِ در لجن»* بودی !ـ

با آرزوی ایرانی
بی آبرو هوس راندی
وین کاروانِ زخمی را
بیش از سه قرن پس راندی !ـ

صد سال رزم ِ آزادی
با عاملان ِ استبداد
در حیلهء تو شد مدفون
با بیرق تو شد برباد

دام ِ شبانه افکندی
فردای آفتابی را
تاراج ِ کیدِ خود کردی
آمال ِ انقلابی را

هنگامهء سیاهت را
اینک نظام ِ دین خوانی
جهل ِ جهانشمولت را
ـ«اسلام ِ راستین» خوانی !ـ

خود را ولی نهادی نام
خانه ی خدات ویران باد !ـ
نام ِ تو ننگ ِ ایرانی ست
دور از تو نام ِ ایران باد !ـ

................
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ* وام از نصرت رحمانی
م.سحر ،
پاریس ،1999

....................................................

طرح از خاور برای «قمار در محراب»ـ

۲۸ اسفند ۱۳۸۶

نوروز نامدار

....................................
نوروز و نوید ِ بخت فیروزی تو
هر جا گذر آوری دل افروزی تو
آن شادی نوشونده آن دانهء شوق
درخاک نیاکان پریروزی تو

نوروزی و پیک نوبهاری مارا
سرماشکنی شکوفه زاری مارا
یکسال ترا چشم به ره داشته ایم
تا باز نشاط ِ نوبر آری ما را

ای روز بزرگ ، در جهان نامت خوش
زی بستر یاس و نسترن گامت خوش
با صبر ِ بنفشه ، شوق ِ سوسن ، غم ِ گل
از قافلهء بهار پیغامت خوش

ای خوشتر از آن روز کزآن خوشتر نیست
نوروزی و خاک بی تو بارآور نیست
بی نو شدن تو نیست شادی در ابر
بی شوق تو چشمه سار خـُنیاگر نیست

نوروز منا زباستان می آیی
با خُنچهء نـَقل و داستان می آیی
با ما همه روزگار گو کج بازد
شادا که زکوی راستان می آیی

نوروز منا به هفت سینت سوگند
بر نوشــدن ِ نـوآفرینت سوگند
یکسان نِگــَرد به کـُفر و دین دیدهء تو
از دین به صفــا تری به دینت سوگند

نام تو و طرف جویبار و لب کشت
یاد تو و طرح باغ و تصویر بهشت
هم برلب «اهل دین» رود در مسجد
هم برلب «اهل کفر» در کنج ِ کِنشت

خوشتر ز هزار گنج و نقدینهء ما
نوروزی و نامــدار ِ دیرینهء ما
شادآ که صفای قدمت می ستـُرد
گـَرد از دل ما و زنگ از آئینهء ما
......................................
..ـ................م.سحر
پاریس 19.3.2008

و این رباعی هم که به شادباش رسیدن سال جاری میلادی سروده شده
هم اینجا همراه با بهترین آرزوها هدیهء نوروزی دوستان باد!ــ

بیداد زمانه را زوالی خوش باد
آزادی و صلح را مجالی خوش باد
سالی نه اگر به شادمانی طی شد
سالی که فرا رسید سالی خوش باد


۲۴ اسفند ۱۳۸۶

فرصت جهانگردی

فـــــُرصــتِ جــهـــــــانـگـــــــردی

.
گذران در سیاهی و زردی
شب و روزند غرق بی دردی
نیمه ای نیمسوز ِهُرم ِ تموز
نیمه ای دَم فسُرده در سردی
هرچه در پای عُمرمی پویی
هرچه بر گِرد دَهرمی گردی
همه ناجُسته آنچه می جُستی
همه ناکرده آنچه می کردی!ـ
ای تنی در میان ِتنهایان
که به هرجمع ، چون خدا فردی
دیده زین دام ِ بسته ، باز رَهان
تا دلت وارَهد ز دَمسردی
ای که باخویشتن نخواهی بُرد
آنچه با خویشتن نیاوردی؛
این دو روزی که روزگارت داد
به جهان فرصت جهانگردی؛
بزُدا هست اگر به جان زنگی
بتکان هست اگر به دل گــَردی
مردُمی را مـُراد گیر وهمین :ـ
مردِ آزاده بــاش اگــر مـَردی!*ـ

..................
م.سحر
پاریس ، 14.3.2008
مــَرد به معنای عام یعنی انسان *

۱۶ اسفند ۱۳۸۶

اندکی شادی برای 8 مارس


.................................................

این چند تا دوبیتی طنز آمیز
ابیاتی هستند که در هشت مارس 2004 سروده شدند و ادامهء آنها
به تدوین منظومه ای طنز آمیز و انتقادی انجامید به نام «گفتمان الرجال»ـ
این کتاب هنوز به طور کامل انتشار نیافته اما بعضی از بخش های آن
نخست روی همین سایت و پس از آن روی سایت هایی
که علائق متقابل میان ما موجود است منتشر شده اند.ـ
به هر حال این بخش که «دوبیتی های بابا عاشق ِ زن دوست » نام دارد
متأثر است از بحث هایی که در اطاق های اینترنتی
. در بارهء 8 مارس انجام می گرفت
حقیقت آن است که آن روز ها من به تازگی با این اطاق ها آشنا شده بودم
و دیدن ایرانیانی که به اعجاز تکنولوژی اینترنتی از سراسر جهان
در یک جا کنار هم جمع آمده بودند و اظهار رأی و تبادل نظر
می کردند ، برایم شگفت انگیز و بسیار پر جاذبه بود.ـ
آن شب ها حول و حوش 8 مارس بود و من آقایانی از هم وطنان را
می شنیدم که یکی پس از دیگری
پشت میکروفن می آمدند و «در ستایش زنان» خطابه ای می خوانند
و « این روز خجسته » را به آنان تبریک می گفتند
و من بسیار از کشف این پدیده هیجان زده و از اینهمه «زن دوستی » و
ـ«نئوفمینیسم گرایی» هم جنسان ایرانی خود شگفت زده شده بودم
زیرا سخنان مردان ایرانی ی تحول یافته ای رامی شنیدم
که گویا تافته های نو بافته اند و پیش از آن شب افتخار آشنایی
با آنها را نیافته بوده ام . از این رو به تأثیر از این اکتشاف
و در پرتو شعفی که ازمشاهدهء اینهمه تحول فکری
در «برادران دینی ـ وطنی» خود
به من دست داده بود بی اختیار از زبان آنان یکی دو دوبیتی نوشتم
و برای ملاحظهء برادران گرامی روی صفحهء کامپیوتر تایپ کردم
و ادامهء این شوخی شد «دوبیتی های بابا عاشق زن دوست»!ـ
و اکنون من این یادداشت توضیحی را قبل از درج دوبیتی ها
در اینجا قرار می دهم تا هموطنان من( خاصه بانوان گرامی)ـ
در جریان شأن نزول آنها باشند
و بدانند که در واقع، طنز این ابیات ـ و کنایه ای اگر در آنها هست ،ـ
متوجه بعضی «دو دوزه بازی ها» و «خوش سر و زبانی ها» »ی
به کردار نینجامیدهء بعضی از همین «آقایونات ها» ست .ـ
خلاصهء کلام اینکه شوخی دوستانه ای ست ،ـ
و من در همین کتاب «گفتمان الرجال»ـ
از زبان «ایران بانوجان کنیز الاسلام»ـ
در باره وضعیت زنان در ایران و به طنزی تلخ ،ـ
سخنان جدی تری گفته ام
که در اینجـــــــــــــــــا ملاحظه می کنید:ـ
و در همین زمینه 2 رباعی نیز در اینجــــــــــــا هست!ـ


دوبیتی های بابا عاشقِ زن دوست

به مناسبتِ 8 مارس

........................................

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
الا ای نیمهء جان وتن ِ من
همانا زایمانت یک هنر بی
ولیکن شاهکارت «شیرِ نر» بی !ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
چراغ ِ گاه گاهی روشن ِ من
از انواع ِ مجاهد یا فدایی
امیدوارم برام هیچوقت نزایی !ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
چه خوبی وقتِ بشکن بشکن ِ من
امان از لحظه های عیش سوزی
که از دستت ندارم حال و روزی !ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
الا شص درصدِ جان و تن ِ من
اگر تـُرکی ، لُری یا فارس، خوبی !ـ
ولیکن روزِ «هشتِ مارس» خوبی !ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
الا ای نیمهء جان و تن ِ من
مبارک بادت این روز و همه روز
امیدوارم نشی قوزِ بالاقوز!ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
الا صد درصدِ جان و تن ِ من
تو روی ماه و لُطفِ حور داری
به غُربت کشف کردم زور داری!ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
به من نزدیک تر از پیراهن ِ من
نگه دارد خدایت خارج از پیست
ز موومان های نسوان ِ فمینیست !ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
گُل و نسرین و یاس و سوسن ِ من
تو که اسرارِ نامردی ندانی
امیدوارم همیشه زن بمانی !ـ

زن ِ من ، آی زن ِ من ، آی زن ِ من
فمینیسم است سوهان ِتن ِمن
اگر با این زنان در یک جوالی
قسم بر حق، تو هم جزوِ رجالی


م.سحر

پاریس ـ مارس 2004


طرح ها از م.سحراست

۱۵ اسفند ۱۳۸۶

شعری از سیمین و سخنی با شاعران جوان

و این شعر تازهء سیمین را

۱۳ اسفند ۱۳۸۶

یک مصاحبه

م . سحر در گفتگویی با نشریهء ادبیات و فرهنگ