۰۱ بهمن ۱۳۹۳

Laïcité point final , (L'article de Charlie hebdo traduit en persan )


Laïcité point final



درآمد

در ابتدا قصد داشتم مطلبی در باره فاجعه چارلی ابدو بنویسم و در باره ابراز احساسات و اظهار مواضع برخی ایرانیان به ویژه آن‌ها که اسلام را جدا از امر سیاست به حیطۀ تصور خود راه نمی‌دهند، با وجود این ـ لابد برای رضای خداـ گاهی هم از دموکراسی و مردم سالاری و جامعه مدنی و اصلاح امور مُلک دم می‌زنند. 
 و نیز در باره اعلام مواضع شرمناک و توسری خوردۀ برخی از هم وطنان عزیز بگویم که روزگاری سری در اوراق لنین و لبی به خمره مارکس یا دستی بر آتش انقلاب جهانی داشته بوده‌اند و ازین رو هم در حوزۀ سیاست و هم در بستر اندیشه جایگاهی رفیع‌تر از عوالم آن گروه نخستین برای خود قائل‌اند، اما مواضع آنان در برابر تروریسم اسلامیستی با گروه نخستین سنخیتی غیر قابل انکار دارد و به زحمت می‌توان میان افکار یا داوری‌های این دوگروه تفاوت چشمگیری یافت! 
باری جای شکرش باقی ست که همۀ آنان دست کم در حیطۀ نظر، تروریسم و خشونت اسلامیستی را محکوم می‌کنند، و از قاتلانی بیزاری می‌جویند که هیئت تحریریۀ نشریه فرانسوی را با بربریتی خاص اسلامیسم خشونت ورز بی‌منطق، کشتار کرده ونویسندگان و کاریکاتوریست‌هایی را با نعرۀ «الله اکبر» به قتل رسانده‌اند که بعضی از آن‌ها ۵۰ سال سابقهء تصویر‌گری داشتند و حاصل کار آن‌ها تاریخ مصور و طنز آمیز جامعۀ فرانسه و جهان به شمار می‌رفته است، همچون کابو و ولینسکی و شارب از بزرگان کارتون و کاریکاتور جهان در قرن بیستم بوده‌اند. 
می‌خواستم در بارۀ قطره اشکی سخن بگویم که برخی از این محکوم کنندگان به دیده گان می‌نشانند و در عین حال چندین قطره سالوس و ریای اسلام گرایانه یا روشنفکر مآبانۀ «ساخت ایران» در آن تعبیه کرده‌اند. 
در این خرقه بسی آلودگی هست
 خوشا وقت قبای می‌فروشان
می‌خواستم به اشارتی کوتاه در باره تناقضاتی بنویسم که جامعه سیاسی و فکری و فرهنگی ایرانیان را از درون پریشان داشته و شاید این تناقضاتند که منشاء و محل صدور اینهمه سالوس و ریایی هستند که در واپس ماندگی فکری ریشه دارد و نیز ناشی از ارادت قلبی اهل سیاست و اهل روشنفکری به بتِ سنت است و به کهنگی‌ها و گندیدگی‌های تاریخی باج می‌دهد یا از خصلت فرصت طلبی‌های عوام گرایانه و مصلحت اندیشی‌های سیاستبازانه‌ای منتج است که همواره منفعت جویی‌های فردی و گروهی را بر سرنوشت ملتی گرفتار و تحقیر شده رجحان نهاده و صد البته برای همۀ این‌ها توجیهات تئوریک چند ده ساله یا نو رسیده و از زرورق برون آورده نیز دارند و با همین گونه توجیهات است که بیش از سه دهه است تا کشور و سرنوشت ملت و آیندۀ جوانان این آب و خاک را به انواع توجیهات سیاسی و تاکتیکی و ایدئولوژیک و دینی و عرفانی و فلسفی و اخلاقی و فامیلی و تجاری در برزخ میان مرگ و زندگی نگاه داشته‌اند و اینگونه دار و ندار ایران را به ملا‌ها تسلیم کرده‌اند. 
می‌خواستم در باره این «بد است، اما»‌ها، این «با کشتن مخالفیم، اما»‌ها و این «ترور فبیح است، اما»‌ها که این روز‌ها در میان برخی ایرانیان مثل سکهء ولی فقیه رواج دارد، سخنی بگویم که امروز سر انجام بعد از چند روز انتظار یک شماره شارلی ابدو ـ که تیراژش به نزدیک هفت ملیون رسیده اما همچنان نایاب است ـ به دستم رسید. وقتی سرمقاله را خواندم خود را از نوشتن چنان مطلبی بی‌نیاز یافتم. زیرا دیدم که سردبیر شارلی ابدو آنچه را که من می‌خواستم در این زمینه به عرض هم وطنان برسانم، بسیار دقیق‌تر و گویا‌تر به عرض جهانیان رسانده است. 
از این رو دست به ترجمۀ مطلب بردم و حاصل آنرا همینجا می‌خوانید تا ضمن آنکه اندکی با طرز فکر نویسندگان و خط و ربط قلمزنان و ترسیمگران این نشریه اومانیست و ضد‌نژاد پرستی و آزادیخواه و عدالت طلب و طرفدار به حق لاییسیته و آزادی که خواهران توأمان یکدیگرند آشنا می‌شوید، خواهید دانست که چرا اما و اگر آوردن در برخی داوری‌های خطیر، نا‌زیبا، ناسزاوار و خلاف رآی انسانیت آگاه و خردورز است به خصوص هنگامی که برمردم عقل ورز روشن است که حق در کجا و ناحق در چه جامه‌ای پنهان شده و چه نیرویی باز دارنده و ویرانگری گرداگرد این نا‌برحق حصار کشیده است! 
م. س
پاریس ۱۹/۱/۲۰۱۵



آیا بازهم «بله، اما»‌هایی در کار خواهند بود؟

فقط لائیسته! نقطه! سرِ خط

طی یک هفته شارلی روزنامه ن خدانا‌شناس (آته) بیش از مجموعه قدیسان و پیامبران معجزه کرده است.
اعجازی که ما بیش از همه به آن مفتخریم همین روزنامه‌ای ست که شما در دست دارید و ما همواره آنرا انتشار می‌دادیم با کسانی که همواره در این امر با ما همراه بودند.
آنچه ما را بیش از هرچیز دیگری خندانید، ناقوس‌های نوتردام بودند که به افتخار ما به صدا درآمدند.
طی یک هفته شارلی در سراسرجهان سربرافراشت سربلند‌تر از همهء کوهساران.
طی یک هفته ـ همانگونه که ویلم+ به شکوه‌مندی تمام آنرا رسم کرده است ـ شارلی فراوان دوستان تازه یافته دارد:
گمنام و نامدار بر گسترای کرۀ خاکی، نادار و دارنده، لامذهب و مرجع دینی از صمیمی و محتال. همه را برای دوستی همیشگی خود نگاه خواهیم داشت تا زمانی که آنان از عابران سریع گذرِ لحظه‌ای نباشند :
امروز ما پذیرای همهء آن‌ها هستیم، ما فرصت سبک و سنگین کردن و انتخاب نداریم. با اینهمه آنقدر‌ها فریفته هم نیستیم .
از همه کسانی که در اعداد ملیونی خواه شهروندان ساده بوده‌اند، خواه نهاد‌ها را نمایندگی می‌کرده‌اند به دل و جان سپاسگزاریم که واقعا در کنار ما هستند، که خالصانه و عمیقاً «شارلی هستند» و خود را در «شارلی» باز می‌یابند و ما با هم موی دماغ و خار راه دیگرانی می‌شویم که به هر صورت، خیالیشان نیست ...
با وجود این یک پرسش در وجود ما می‌خلد و آن این است که سرانجام چه زمانی واژۀ بدخیم و پلید «لاییک چی ی جزمیت گرا» + از فرهنگ واژگان سیاسی و روشنفکری ناپدید خواهد شد؟
آیا سر انجام اختراع دانشمنداندر امور پیچاندن معنای واژه‌ها را متوقف خواهند کرد؟ واژه سازانی که به قا تلان همانگونه اعتبار معنایی می‌دهند که به قربانیان آنان؟
طی سال‌های اخیر، ما اندکی احساس تنهایی کردیم. احساس تنهایی از اینکه بتوانیم مداد‌هامان را برای پس زدن برخی خباثت‌ها و ناروهای روشنفکر مابانه بر کاغذ‌هامان بساییم. نارو‌ها و خباثت‌هایی که پیوسته برچهره ما و بر چهره دوستان ما، که مدافعان پایدار لائیسیته‌اند فرو می‌بارید: اسلام هراسی، مسیحیت هراسی، آشوبگر، بی‌مسئولیت، نفت بر آتش ریز، نژادپرست، خودکرده را تدبیر نیست...
بله! ما تروریسم را محکوم می‌کنیم، اما...
بله تهدید به مرگ کردن هنرمندان ترسیمی کار بدی است، اما...
بله! آتش زدن یک روزنامه کار خوبی نیست، اما...
ما همۀ این‌ها را شنیدیم و دوستان ما نیز.
ما خیلی مواقع کوشیدیم به آن‌ها بخندیم برای اینکه خنده آن چیزی ست که ما آنرا از هر کار دیگری بهتر بلدیم.
اما حالا ما دوست داریم به چیز دیگری بخندیم، برای اینکه تازه دوباره کار ما شروع شده است.
خون کابو، شارب، اُنوره، تنگو، ولینسکی، الزا گـَ یا، برنار ماریاس، مصطفا اوراد، میشل رونو، فرانک برین سولارو، فردریک بواسو، احمد مرابه، کلاریسا ژان فیلیپ، فیلیپ براهام، یوهان کوهن، یوآو هتاب، فرانسوا میشل سعدا هنوز خشک نشده بود که تیری می‌سان برای مریدانش در فیسبوک توضیح می‌داد که: روشن است که این موضوع یک توطئۀ یهودی آمریکایی ـ غربی ست.
پیش از این اینجا و آنجا از دهان برخی ظریفان شنیده می‌شد که کسانی در برابر تجمع یکشنبۀ گذشته اخم و تخم کرده‌اند در حالی که از گوشه دهنشان کف بذله گویی و نکته پرانی‌های همیشگیشان جاری می‌شد.
باری هدفشان ظاهراً آن بوده است است در عین حال هم بزرگداشت مآموران پلیس (= اس اس!!) را نا‌سزاوار بنامند و البته رو راست یا خجلت زده، تروریسم و فاشیسم مذهبی را توجیه کنند.
خیر! در این کشتار، هیچ کُشته‌ای نداریم که مرگش نسبت به مرگ دیگری ناعادلانه‌تر باشد.
 «فرانک» + که در محل و مقر شارلی مرده است و همۀ همکاران تیرباران شدۀ ما طی این هفتۀ بربریت، همه برای دفاع از ایده‌هایی جان باخته‌اند که شاید حتی متعلق به همۀ آنان نبوده است.

باوجود این ما خواهیم کوشید تا خوشبین بمانیم، هرچند فصل، فصل خوشبینی نباشد.
ما خواهیم کوشید تا امیدوار بمانیم که بعد از این هفتم ژانویه ۲۰۱۵ دفاع بی‌چون و چرا ی لائیسیته برای همگان یک امر طبیعی باشد.
به شکلی که سرانجام همگان بپذیرند که به نام موقعیت خاص و با حسابگری‌های انتخاباتی یا به دلیل جُبن و بی‌عرضگی به امت گرایی یا به نسبی گرایی فرهنگی مشروعیت نبخشند و در برابر آن سپر نیندازند چراکه این دو پدیده راهگشای یک چیزند: توتالیتاریسم مذهبی!
آری، کشمکش اسرائیلی ـ فلسطینی یک واقعیت است.
آری ژئوپولیتیک بین المللی، تداوم ضربه‌های پی در پی بر طرفین است.
آری در فرانسه وضعیت اجتماعی ـ به قول معروف ـ «مردمان مسلمان تبار» همچنان ناعادلانه باقی مانده است.
آری بی‌وقفه می‌باید با نژادپرستی و تبعیض پیکار کرد.
خوشبختانه ابزار و اسباب فراوانی برای کوشش در گره گشایی از این مشکلات خطیر وجود دارد اما همه این ابزار فاقد کارآیی هستند اگر یکی از آن‌ها یعنی لائیسیته در میانه نباشد.
نه «لائیستهء مثبت»، نه «لائیسیتۀ درخود نهفته»، نه لائیسیتهء نمی‌دانم چه! بلکه لائیستهء تنها [و بدون مخلفات]. تمام شد و رفت!
لائیستهٔ تنهاست که کارگشاست زیرا اوست که با همگانیت و جهانشمولی ی (یونیورسالیسم) حقوق آدمی سرِ آشتی و مهر دارد و به تمرین آزادی و برابری و برادری و خواهری مجال می‌دهد.
تن‌ها لائیسیته به آزادی کامل وجدان مجال می‌دهد: آزادی‌ای که کمابیش همۀ مذاهب به وضوح و بر طبق مواضع تبلیغاتیشان به محض آنکه از پهنۀ خلوص فردی خارج می‌شوند تا میدان سیاست را اشغال کنند در پی نفی آن هستند.
تن‌ها لائیسته است ـ و خالی از طنزی نیست ـ که به مؤمنان و به دیگران فرصت زیستن در آرامش و صلح را ارمغان می‌کند.
همهء کسانی که مدعی دفاع از مسلمانان هستند و در عین حال، از گفتار‌های توتالیتر مذهبی دفاع می‌کنند، درحقیقت از جلادان آن‌ها دفاع می‌کنند.
نخستین قربانیان فاشیسم اسلامی در درجه اول خود مسلمانند!

ملیون‌ها انسان نا‌شناس، همۀ نهاد‌ها، همۀ سران کشور‌ها و دولت‌ها همهء شخصیت‌های سیاسی، روشنفکران و اهل رسانه‌ها همهء مشایخ ادیان که در این هفته اعلام داشتند که «من شارلی هستم» باید بدانند که معنای آن عبارت از آن است که «من لائیسیته هستم».
ما اطمینان داریم که برای اکثریت مدافعان ما این یک امر طبیعی ست. دیگران را به حال خود می‌گذاریم تا خود را از شر این مسئله خلاص کنند.
آخرین حرف آنکه ما می‌خواهیم در این هفته پیامی برای پاپ فرانسوا که او هم «شارلی است» بفرستیم :
ما نمی‌پذیریم که ناقوس‌های نوتردام به افتخار ما بنوازند الاّ آنکه فمن‌ها آن‌ها را به صدا درآورند.

Willem+
Laicard intégrist+
Franck+
Communautarisme
Relativisme culturel

.............................................



۱۹ دی ۱۳۹۳

Je m'appelle Charlie


















...............................................................................

انا بشرٌ مثلکُم / من انسانی مثل شما هستم!
Je suis un être humain comme vous!
Le Coran Sourate 18 verset 110

JE M’APPELLE CHARLIE 


Je m’appelle Mohammad
Comme il s’appelait jadis Mohammad
Une quarantaine d’années avant qu’il s’appelle Le Prophète !
Voilà qu’il est prophète déjà  depuis plus d’un millénaire
Mais moi  je reste Mohammad
Et je me sens bien comme cela
Ainsi c’est moins encombrant
Moins décevant
Moins déséquilibrant
Moins envoûtant
Ainsi je ne serai pas accusé d’être plus fort que la force
Ou plus juste que la justice
Ou plus divin que Dieu
Ainsi personne ne mentira en mon nom !
Personne ne détruira en mon nom !
Personne ne tuera en mon nom !
Personne ne gouvernera en mon nom !

Je m’appelais Mohammad jusqu’à hier soir
Et c’est à partir d’aujourd’hui 
Qu'avec une simplicité exemplaire
JE M’APPELLE CHARLIE !

Mohammad djalali (M.Sahar)
Paris , 8.1.2015

نام من شارلی ست


اسم من محمد است
همانطور که اسم او محمد بود
چهل سال از آن پیشترکه پیامبر نامیده شود
اینک او بیش از یک هزاره است که پیامبر است
اما من محمد مانده ام
و در محمد بودن خود احساس آسایش می کنم
واین کمتر دست و پا گیر است
کمتر نومید کننده است
کمتر برهم زنندۀ تعادل است
کمتر سحر کننده است
اینگونه من به قدرتمند تر بودن از قدرت متهم نخواهم بود
و نه به عادل تر بودن از عدالت
و نه به خدا تر بودن از خدا
اینگونه احدی به نام من دروغ نخواهد گفت
احدی به نام من ویران نخواهد کرد
احدی به نام من آدم نخواهد کشت !
احدی به نام من حکومت نخواهد کرد
تا دیروز نام من محمد بود 
اما تنها از امروز است که به سادگی بی مانندی
نام من شارلی ست !

محمد جلالی (م.سحر)
پاریس8.1.2015


۱۳ دی ۱۳۹۳

مسافر




















...........................................................



مسافر


لحظه بر لحظه گره می زند این راهی ی عُمر

تا به آن لحظهء محتوم رساند خبرت
لیک درداک در آن سوی ، کسی چشم به راه
نیست تا از تو ز رَه پُرسد ، یا ازسفرت !ـ



31/12/2014