۰۸ مرداد ۱۳۹۴

اتم در بسته های سوهان

.............................................................

اتم در بسته های سوهان 

خورد بر کلّه ضربتِ چُدنی *
لیکن اورانیم نگشت غتی
رفت میلیارد ها دلار به باد
هسته ای گُل نکرد و بار نداد
کارتُن خواب های کُلیه فروش
همچنان بار جسمشان بر دوش
سفره شان خالی اوفتاده به خاک
تا رسد کیک زردشان ز اراک
سانتریفوژشان به کار آید
آبِ سنگین به جویبار آید
آبِ سنگین بخار شد در راه
تشنه بی جرعه ماند و دلو به چاه
هسته ها ریخت بر صحاریِ قم
شد نمکزار ، کشتگاهِ اتم
ملّتی غارتیده شد سی سال
الفِ قامتِ وی آمد دال
تا فقیهان شوند صاحبِ بمب
پُر توان تر کنند طاق و طُرنب
پُر ادا تر زنند زخمه به ساز
خوش نواتر کنند سوز و گداز
تا چُماقی که بودشان در کف
سخت کوبنده تر خورَد به هدف
حُکم سی ساله شان به شهر و دیار
سیزده قرن یابد استمرار
اینچنن کشوری چپاول شد
ملّتی خوار و اُمّتی خُل شد
تا نویدی ز جمکران آید
ازبُنِ چاه ، کاروان آید
بُمبِ خوشدستِ دینی ی اتمی
بسته در بستۀ سوهانِ قمی
هدیه گردد به شیوه ای دلخواه
به سرانِ حماس و حزب الله
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحدهُ لا اله الا هو
..................................
م.سحر
28.7.2015
..................................
* البته در نسبخه بدل مصرع به شکل دیگری بود
از آنجا که یکی از همکاران فاضل ما آنرا الحاقی می دانست ، وارد متن نکرده ایم!
اما در بانک اطلاعات ضبط است شاید بعد ها پژوهشگران تاریخ ادب را به کار آید.


۰۶ مرداد ۱۳۹۴

ای زنان جهان


................................................................................


 ای زنان جهان

ای زنان جهان 
زنان را دریابید
که مادران نادان
کودکان نادان می زایند
و کودکان نادان
بزرگان نادان می شوند
و بزرگان نادان
جهانی نادان می سازند
و جهان نادان مادران نادان می پرورد 
و مادران نادان کودکان نادان می زایند

زنان را دریابید
ای زنان جهان
که نادانی هولناک ترین جنایت هاست


م.سحر

۰۲ مرداد ۱۳۹۴

خروس همسایه














...............................................................................

خروس همسایه

همسایه مان خروسی داشت
بر بام خانه کوسی د اشت
گرگی به بوم ترکستان
خرسی به مرز روسی داشت
 آب و گلی به آبادان
باغ و بری به طوسی داشت
جولانگه شپش ،  ریشی
بر چهرۀ عبوسی داشت
چادر به سر زنی ازقم
بر تخت آبنوسی داشت
زیر لحاف   دامادی
افکنده بر عروسی داشت
پندار بویناکی با
کردار زشت و لوسی داشت
همسایه مان خروس داشت
همسایه مان خروسی داشت

۳۰ تیر ۱۳۹۴

Hagh e Mossallam حق مسلّم / م.سحر

در بارۀ «روشنفکران دینی» و مصادرۀ عنوان ها و مفاهیم مدرن


...................................................................................

در بارۀ «روشنفکران دینی» ـ

و مصادرۀ عنوان ها و مفاهیم مدرن


نوشته زیر یا دداشتی یا به قول اصطلاح رایج اینترنتی کامنتی ست که جندی پیش ذیل یکی از اظهارات نظرپردازانۀ از یک اسلامیست نوگرا یا به قول خودشان « روشنفکردینی» نسل دومی یعنی نسل « ولایتعهد ها» نوشته ام و امروز که آن را می خواندم حاوی نکاتی یافتم که طرح آن ها برای جوانانی که این سالها ، از بد روزگار در معرض انواع ویروس های مسمومیت آور فکری و نظری رایج در فضا های گوناگون مطبوعاتی رسانه ای و انترنتی و نیز دانشگاهی و به طور کلی فرهنگی جامعه آخوند زدۀ ایران هستند مفید تواند بود
یادداشت در پاسخ مقاله ای ست که سروش دباغ در باره مسئله زنان و« فمینیسم اسلامی » و اندر ضرورت بازخوانی احادیث نبوی و تفسیر و تأویل متعادل تری از فقه اسلامی باهدف رسیدن به برداشتی نو از اسلام در ارتباط با شرایط زنان در دوران معاصر نوشته بود
نمی خواهم وارد جزئیات گفته ها ی ایشان بشوم که معمولا چه از نظر فرم (طرز نگارش ) و چه از نظر محتوا (افکار و مضامین) منطبق با همان شیوه و همان سنن مرضیه ای ست که از اسلاف و پیشینیان نسل گذشته او به امثال ایشان انتقال یافته چرا که این گونه نورسیدگان «نواسلامیست و نواندیش دینی» به دلایل سببی و نسبی خود را از « ولایتعهدان اسلامیسم نوگرا » یا میراث خوارگان به قول خودشان « روشنفکران دینی » به شمار می آورند
با بهره گیری مبسوط از همان روش غلط انداز مبتنی بر نقل قول از چند فرنگی همراه با مصرف چند مفهوم رایج در حوزۀ فلسفه و جامعه شناسی و همه اینها با هدف و انگیزه رنگ آمیزی اندیشه های کهنه و غبار زده برای پوشاندن یا زینت دادن به همان عوالم فکری کهنه اندیشان سنت پرست در جامه ای به ظاهر نو و خوشدوخت و پیداست که نام دیگر چنین متدولوژی نگارش و سخنوری در عرف علوم اجتماعی همان عوام فریبی و مغلطه است و بس ! و البته از آن نوع عوام فریبی ها که پشت نظریه پردازی های به ظاهر معصومانه ، نو نما ، نُتر ( غیر جانبدار و البته صد درصد جانبدار) و ظاهرا بی ضرر پنهان می شوند تا زیر پوشش رفرم گرایی و نوآوری دینی از منافع فکری و نظری برای حفظ و تداوم یک نظام استبداد دینی که علی الحساب اختاپوس وار بر هست و نیست ایرانیان چنگ افکنده است ، دفاع کنند. ـ
از این رو سخنان آنان سراسر مغلطه و تزویر است زیرا آگاهانه دست به مصادره و تخریب و ملوث کردن مفاهیم مدرن می زنند و هنر بزرگشان ساختن کلاژ های معمولا مضحک و کاریکاتوریستی میان دو عنصر ناهمجنس آرکائیسم نوکرایی برای نوجلوه دادن ارزش های پوسیده و کهنه شده و اسارتباری ست که دیری ست در دوران ما گلوی انسانیت ایرانی را به سختی می فشارد.ـ
به هرحال بهتر است نگذارم مقدمه طولانی تر از متن بشود
یادداشتی که اینجانب ذیل آن مطلب فمینیسم گرای یک اسلامیست کهنه اندیش اما نوجامه و خوش آب و رنگ برخاسته از نسل ولایتعهد ها نوشته بودم عبارت بود از:ـ

یادداشت:ـ
« این آقا اگر یک جو صداقت داشته باشد سر انجام میان شیفتگی به عنوان روشنفکری و شیفتگی به اسلام و حکومت آخوندی یکی را انتخاب می‌کند و اینگونه ناشیانه میان افکار و مفاهیم نا‌درهم جوش و متناقض سرگردان نمی‌ماند و خود را در نزد خلق و خالق رسوا نمی‌سازد!ـ
آقا یا مسلمان کامل و اسلامیست طبیعی و اصیل باش برو در حوزه و به قول ایرج میرزا دوذرعی مولوی را گُنده‌تر کن، یا این افکار التقاطی خنده آور را کنار بگذار و با خودت بگو آقا، در اثر مطالعه چند کتاب و برخورد با چند آدم فهمیده و حضور در غرب و شرکت در سمینار‌هایی که به یمن رانت حکومت اسلامی نصیب ما شده بود ذهن ما دچار تحول شد و عقل ما به ما حکم کرد که نمی‌شود هم اسلامیست دینداربود هم روشنفکر فمینیست.
از این رو درخلوت خودما با خودمان گفتیم که: آقاجان، قرآن به تو اجازه نداده است که هم روشنفکر باشی و هم اسلام گرا
و اگر زن بودی قرآن ابدا به تو اجازه نداده است که صاحب حق برابر با مرد باشی
ظاهرا این عناوین دردهای دیگری را نزد این آقایان و خانم‌های میراث خوار خمینیسم درمان می‌کنند
گویا مصادرۀ عناوین و تیتر‌های هونوریفیک (افتخار آمیز) خیلی از مشگلات حضرات را حل می‌کند و احتمالا تصور می‌رود که برخی کم و کسری‌ها ی هویتی و فکری آن‌ها بدین وسیله در بازار عرضه و تقاضا رفع و رجوع می‌شود.
بنا بر این عنوان طلبی‌ها و عنوان خواهی و تی‌تر گرایی‌ها نزد آنان بیشتر جنبه روان درمانی دارد تا نظریه‌پردازی برای حل مسائل و مشکلات عدیدۀ ملتی که گرفتار حکومت دینی و اسیر پنجهء نادانی و جهالت شده است.
روشنفکری دینی، فمینیسم اسلامی، ایران اسلامی، دانشگاه اسلامی، دموکراسی دینی هواپیمای اسلامی، چلو کباب اسلامی
آقا چیزی باقی مانده است که مصادره نکرده باشید؟
با همین عناوین خوش باشید
اما ایران اسلامی یک عنوان غلطی ست زیرا ایران دوهزار سال قبل از حمله عرب ایران بوده و کشوری ست که در آن غیر از مسلمانی انواع و اقسام دین‌های دیگری وجود دارند که برخی از آن‌ها بیش از دو هزار سال پیش از آمدن مهمانان ناخواندۀ مهاجم و زورگوی عرب در این کشور سابقه داشته‌اند (مثل زرتشتی، میترایی ، مانوی ، بودایی، ایزدی‌ها، مغتسله و خیلی دین‌های رو به انقراض دیگر در ایران). و اصولا یک کشور تاریخی را نمی‌توان به یک دین خاص متعلق دانست آیا ما در جامعه جهانی عناوینی از نوع هند هندویی یا ژاپن شینتویی یا کرهء بودایی داریم؟
آیا ما، چین کنفسیوسی، یونان مسیحی، مکزیک مایایی و امثال این‌ها داریم؟
آیا غیر از آن است که این مصادره‌ها ناشی از آز اسلامیستی و تمامیت خواهی اسلام سیاسی و حرص بیرون از حد آخوندی و مریدان و نوکران آن‌ها ـ که در این سال‌ها از شرّ حادثه و بد یمنی روزگار فعال مایشاء و صاحب دبدبه و کبکبه شده‌اند ـ در ایران بوده است؟
آخر این فرهنگ غارت و مصادره که ارث و میراث عرب مهاجم بوده و در طول تاریخ از سوی حُکام بیگانه (ترک و مغول و تتر و عرب) و به زعامت و مشروعیت بخشی ملا‌ها و اهل دین، به بعضی از مدعیان پرگو و طمعکار در کشور ما رسیده است کی متوقف خواهد شد؟
روشنفکری هم دینی نمی‌شود زیرا روشنفکری در غرب در برابر دینداران و در برابر آزمندی و زیاده خواهی‌های کلیسا و تقلب‌ها و تزویر‌ها و خرافه گستری‌ها و استبداد ریشه دار اهل دین به وجود آمد و آنچه به ایران رسید هم اصالت خود را از روشنگران عصر روشنگری اروپا می‌گرفت و پیرو اندیشه‌های آنان بود و چنین آرمان و هدفی را در ایران پی گیری می‌کرد. روشنفکری از نجف و کوفه و صنعا و مدینه به ایران نیامده، منورالفکران ایرانی شاگردان اصحاب دائره المعارف و متجددانی بودند که با اهل دین هیچ میانه‌ای نداشتند سهل است با آنان عمیقا درگیر بودند. فمینیسم هم پدیده‌ای ست مدرن و برخاسته از‌‌ همان فرهنگی ست که لومیر‌ها چراغدار آن بودند و برابری انسان‌ها (زن و مرد) و حقوق بشر درخشان‌ترین کلام آن‌ها بود
دین شما به شما اجازه نمی‌دهد که برای زن و مرد حقوق برابر بخواهید.ـ
دست از ریا کاری و مصادره مفاهیمی که به شما مربوط نیستند بردارید.ـ
مگر داروسازی چه عیبی دارد که اینگونه با اصرار قصد ارشاد مردم را دارید؟
***
در اینجا هموطنی ضمت ابراز محبت به اینجانب ، هرچند دوستانه اما از جایگاه اندرز گویانه سخنانی گفته بود که فحوای گفته های ایشان از پاسخی که برای وی نوشتم و همینجا می خوانید بر شما روشن خواهد شد.
***
پاسخ من به آن هموطن :ـ
دوست عزیز با تشکر از ابراز لطف شما
……………….
«به کوتاهی عرض کنم. که ۱ـ موضوع شخصی نیست زیرا شخص و اشخاصی که مخاطب این سخنان من بوده‌اند خود را نمایندگان یک جریان اجتماعی و روشنفکری می‌دانند و در این زمینه اصرار هم دارند و حتی در برخی نوشته‌هاشان برای جامعه ایران تعیین می‌کنند که کی‌ها روشنفکر‌اند و کی‌ها روشنفکر نیستند بنا بر این مسئله شخصی نیست.ـ
دوم آنکه ما هم مثل شما مخلص گالیله و دکارت و نیوتن و ماری کوری و انشتین هستیم و خوشحالیم که این افراد دانشمند ظهور کرده‌اند و آنچه باید برای بشریت بیاورند آورده‌اند و از این بابت بشریت نیاز به آقایانی که شما به آن‌ها اشاره دارید ندارد زیرا سرّی و رازی در زمینه علم باقی نمانده که مدعیان روشنفکری دینی در ایران بخواهند به بشریت عرضه کنند.ـ
آنچه می‌باید روشن می‌شد تا بر مردم جهان معلوم شود که زمین می‌گردد معلوم شده است و هفت شهر علم را آن‌ها که باید بگردند گشته‌اند و چیزی باقی نمانده تا کسانی که هنوز اندر خم کوچه شیعه‌گری در دهلیز‌های تنگ و تاریک دنیای جهان سومی ما ایرانی‌ها گرفتار هستند آنرا گشف کرده و به انسانیت هدیه کنند.ـ
۳ ّ آن‌ها که مقلد فقهای شیعه و گرفتار سد یأجوج و مآجوع و شهر جابلقا و جابلسا و اسیر عوالم هور قلیایی هستند و در عین حال کراوات می‌زنند و لنین و سار‌تر هم می‌خوانند این روز‌ها به وبر و پوپر و هایدگر و امثال این‌ها هم دخیل می‌بندند، نمی‌توانند اصلاحات دینی کنند.ـ
اصلاح دینی را در غرب هم خود مراجع بزرگ دینی یعنی کاردینال‌ها و کشیش‌ها می‌کرده‌اند.ـ
در دنیای ما دین متولی و صاحب دارد. متولیان دین یعنی روحانیت شیعه به مکلا‌های چند کلاس خوانده علوم جدید اجازه نمی‌دهند تا نوآوری دینی بکنند و نوآوری آن‌ها هم مطلقا مورد قبول نهاد دین و مردم دیندار قرار نمی‌گیرد زیرا خودشان مقلدند.ـ
زیرا دین متکی به سنت و اصالت است و این‌ها نه اصالت دارند و نه در اندیشه‌های جدیدی که مدعی آنند ریشه‌ای دوانده‌اند و نه درک و فهم درستی از آن‌ها دارند.ـ
مکلا‌ها با ایده‌های وارداتی و استقراضی و عاریه‌ای خودشان خیلی که هنر بکنند شمشیر زنگ زده سنت را صیقل می زنند و به دست اهل سنت می‌دهند تا دمار از روزگار انسانیت مدرن در آورد.ـ
این کار را در دوران ما امثال بازرگان علی شریعتی و جلال آل احمد کرده‌اند و کشور ما در آتشی که این گونه به اصطلاح نو آوران دینی افروخته‌اند هنوز می‌سوزد و معلوم نیست تا کی خواهد سوخت.ـ
جا نشینان و میراث خواران آن‌ها هم هنر دیگری ندارند الا آآنکه وضع موجود را به نفع قشر روحانیت زیاده خواه و واپس گرا تثبیت کنند و نظمی را که خود در تحمیل آن به ملت ایران نقش داشته‌اند تداوم ببخشند یا فساد و جنایت و بیداد حاکمان دینی را توجیه کنند.ـ
۴ و نکته آخر اینکه نو آوری و تحول ممکن در شیعه‌گری دردو مورد رادیکال و ملایمش در تار یخ ۱۵۰ ساله اخیر انجام شده بود.ـ
مورد رادیکالش نهضت باب بود که سرکوب کردند و مورد ملایم و رفرمیستی‌اش آثار و نظرات کسانی چون نائینی بود (در تنبیه الامه و تنزیه المله) که زمینه ساز پذیرش قانون اساسی مشروطیت در ایران شد و البته همه دستاورد‌های او را خمینیست‌ها با بازگرداندن شیخ فضل الله نوری به قدرت و گستردن بساط ولایت فقیه که بازگشت به عصر امیر محمد مبارز مظفری بود نابود کردند.ـ
شما هم چشم امیدی به نو آوری‌های دینی این حضرات کت و شلواری نداشته باشید. آن‌ها نه توانایی‌اش را دارند و نه جایگاهش را و نه مشروعیتش را.
دین در ایران از زمان اسطوره‌ای جمشید تا امروز صاحب دارد و صاحبان دین اجازه اصلاح و رفرم دینی به کسانی نمی‌دهد که بیرون از نهاد دین از دین دکان سیاسی و شبه روشنفکری یا هدف جاه طلبی و کسب امتیازات اجتماعی یا سیاسی درست می‌کنند و بوالهوسی‌های ذهنی و ایدئولوژیک و توهمات انقلابی گری‌ متأثر از افکار و ایدئولوژی‌های دوران مدرن (آنهم نوع مبتذل شده‌اش و کژ فهمیده‌اش) را به دین می‌بندند و دین را وسیله‌ای در راه ارضاء شهوت قدرت طلبی‌های سیاسی خود می‌کنند.آ
هیچ یک از مکلا‌های صد سال اخیر که به بهانه دین و به وسیله دین به سیاست پرداختند، درد دین نداشتند، جاه طلبانی بودند که دین را دارای کاربردی معجزه آسا برای فریب عوام و کسب قدرت می‌دانستند و ازین طریق تیشه به ریشهء ملت ایران زده‌اند و جالب این است که از مردم و از تاریخ ادعای طلب وصول نشدۀ خود را هم دارند.ـ
حتی پیش می آید که خودشان را جزء اولیاء الله به شمار می‌آورند و دوست دارند که جمال مبارک خود را با عناوینی زینت بدهند که لا اقل ۱۴۰۰ سال قمری و 15 قرن خورشیدی میلادی از آن‌ها دور است.ـ
آن‌ها به دنبال مصادره پرستیژ فکری و علمی هستند. اصرار آن‌ها به روشنفکر نامیدن خود از این جهت است.
اما این مثال معروف تر از آن است که ندانند و نشنیده باشند :ـ
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف!ـ
روشنفکری میراث لومیر ها یعنی میراث عصر روشنایی پس از رتسانس است و در ایران پایه گذاران روشنفکری اندیشمندان عصر مشروطیت اند و بس و البته شاگردان اندک آنها!ـ
این بود دو قطعه از یادداشت های من ذیل مقاله سروش دباغ که عین مطلب ایشان را در گویا و در لینک زیر می توانید بخوانید:ـ
http://news.gooya.com/politics/archives/2015/03/193993.php…
م.سحر
پاریس 21/7/2015

۲۶ تیر ۱۳۹۴

خسرو شاکری مورخ تبعیدی در پر لا شز



از مراسم خاکسپاری خسرو شاکری می آیم

دوستان و آشنایان و آقوام و بسیاری از اهل فرهنگ و هنر و نیز کوشندگان سیاسی به ویژه آنها که تعلق فکری یا تشکیلاتی یا عاطفی به جنبش چپ دارند آمده بودند که خسرو تنها مورخ جدی و کوشای این عرصه در ایران بود.
هوا آفتابی و گرم بود اما غم انگیز به خصوص از لحظه ای که پا داخل فضای پر لا شز می نهی و روی سنگفرش خیابانک ها و سایه درختان کهنسال و از کنار یا در میان مقابر سنگی و اشکال و مجسمه های دیر سال یا تازه تر می گذری هزاران نکته و سخن و خاطره در ذهنت زنده می شوند و با تو به گفتگو در می آیند .
ایرانی هایی که در این سی وشش سال زخم تیغ توحش حکومت آخوندی را بر پیکر خود تجربه کرده و ناگزیر از ماندن در غربت شده اند ، و هرسال یا هر از چندگاه یکی از یاران و عزیزان و همراهان خود را به این شهر سنگی آورده اند ، هنگام بدرقۀ تابوت عزیزی که قرار است زیر یکی از آن سنگ ها به امانت خاک سپرده شود اندوهی ناگفتنی دارند.
قطعا عزا داری آنانان شکل خاصی و معتای ویژه ای دارد که با مردم عادی این شهر و دیار تفاوت کیفی و اساسی دارد.
ایرانیان حتی اگر به زبان نیاورند نمی توانند این حسرت خود را پتهان کنند که :« ای وای دیدید که باز هم یکی دیگرمان را در خاک بیگانه جا گذاشتیم؟» و این احساس هرگز به سراع آنها که در وطن و در زادگاه خود می میرند نمی آید. ایرانیان گریخته از ماتمسرا و عزاخانه خفقان آور روحانیت زیاده خواه شیعه غمی دارند که هرگز آن را هموطنان آنان که در وطن مألوف روزگار می گذرانند در نخواهند یافت. که به زبان مولوی :
دردی ست غیر مردن ، کانرا دوا نباشد !
به هرحال امروز پیکر خسرو شاکری مورخ و کوششگر فکری و فرهنگی و سیاسی ،انسان شریف ، آزادیخواه و میهندوستی که بیش از پنجاه سال از عمر خود را بیرون از وطن اما با وطن گذرانده بود در میان دوستان و دوستداران و هم فکران و همراهان و هموطنانش (که جمعی از آنان از شهرهای دیگر اروپا آمده بودند) مشایعت شد و گورستان پرلاشز ،این اقامتگاه ابدی هدایت ، ساعدی و بسیاری دیگر از ایرانیان اهل هنر و قلم و قدم گوشه ای از خاک خود را مآوای ابدی او ساخت
یادش زنده باد
م.سحر
17.7.2015 پاریس
این شعر را من چهار سال پیش در باره مرگ سروده ام و در اینجا درج می کنم.
……………………......……….

عاقبت مرگ می‌بَرد همه را

عاقبت مرگ می‌بَرد همه را
گرگ تقدیر می‌درَد همه را
چون زمان، رحم بر نمی‌تابد
کس ز تیغش امان نمی‌یابد
بعد ازین رفته، نوبت بعدی ست
سخن راست، گفتهء سعدی ست: ـ
ـ «نیک و بد چون همی بباید مُرد
خنک آنکس که گوی نیکی بُرد!» ـ
خُنُک انکس که در مسیر زمان
پیش ِدونان نگشت بندهء نان
جسم ِ آزرده در جهنم سوخت
لیک، وجدان به سکه‌ای نفروخت
غم ِعالم چو ابر ِبارانی
شد همه عمر بر وی ارزانی
لیک هرگز نباخت دل به دروغ
یاوه در باورش نیافت فروغ
به زمین شوکرانِ وَهم نکاشت
دست در سفرهء فریب نداشت
نه به دین داد روح یخزده‌اش
نه خدا شد کلاهِ شعبده‌اش
نه کسان را سوی سراب کشید
نه بر اوهام، نقش ِ خواب کشید
خنک آن کس که ظلم پیشه نکرد
بوته‌اش در فساد ریشه نکرد
خاصه ظلمی که جامهء دین داشت
با خدا بود و بر خدا کین داشت
تا ندیدیم مرگ بعدی را
بازگوییم حرف سعدی را: ـ
ـ «نیک و بد چون همی بباید مُرد
خُنک آنکس که گوی نیکی برد!» ـ
م. سحر
پاریس ۳۰. ۹. ۲۰۱۱


۲۵ تیر ۱۳۹۴

حق مسلم یا دو تا تاپالۀ داغ















..............................................................................





«حقِ مُسلّم » یا دو تاپاله داغ
سر راه مش رمضون و مش رجب !؟


آخوندها 600 میلیارد دلار ثروت مردم ایران را که زیر سایه «اسلام عزیز » خمینی به فقر و ذلت و فحشا و اعتیاد و کارتن خوابی و کلیه فروشی افتاده اند به هدر دادند که برای حکومتشان بمب اتم بیاورند تا راحت تر بتوانند برای جهان شاخ و شانه بکشند ، ملت ایران را سرکوب و حکومت جاهلان و سلطۀ اوباش را در این کشور ابد مدت سازند. 
روز گذشته« امیر کبیر اسلام عزیز » که بیش از سه دهه در دلالی و چانه زنی و دست به سر کردن مردم تخصص یافته است به نام خدا و پیغمبر و امام زمان « حق مسلم اسلام عزیز» را یک جا به « شیطان بزرگ» و «شیطانک های متحدش » واگذار کرد.
این وسط برای ایرانیان همین باقی ماند که با خود خلوت کنند و از همزاد گوشه گیر و غریبه و رانده شده و شکنجه دیده و تحقیر شده و چپاول شدۀ خود شان بپرسند : 
ببین عامو : به راستی اگر قرار بر این بود که بعد از بیست سال عربده کشی و هارت و پورت در باره فتح خیبر و شعب ابی طالب و تصرف کوه اُحُد و برخورداری از نور افکن های امام زمان و خلاصه پس از بیست سال حیف و میل و اختلاس های میلیاردی و بچاپ بچاپ اراذل و سرقت نفت کش و دکل و تصاحب اسکله های گمرک کشور به وسیله مافیا و و رشکست کردن کشور و گرسنگی دادن به مردم و در حول و ولا و ترس و لرز جنگ و بمباران نگاه داشتن پیر و جوان این مملکت و به مرگ و میر انداختن آنان از بی دوایی ، به علاوه انواع باج دهی ها به روس منحوس و واگذار کردن بخش اعظم نقدینگی کشور به چین و دریافت سه کیلو باروت نم کشیده و دوکامیون تسبیح و 100 هزار جلد قرآن پر غلط و مخدوش ،چاپ پکن و 5 خروار مُهر نماز از تُربت مطهر شانگهای و 4 هزار تا مهره مار و نظر قربونی و اسم بدنومی در قبال سپرده های میلیاردی مردم ایران از کمونیست های چشم بادومی و نیز تسلیم کردن میلیارد ها دلار شمش طلا و اسکناس دلار پشت سبز به ترک های نوعثمانی نومسلمان نو کیسه در مرز ترکیه ، حاصل کار چنین نرمش قهرمانانه تسلیم حسنانه و انگور خوری رضایانه بوده باشد ، 
پس چرا به قول آن دو دهاتی که عزیز نسین در قصه کوتاهش وصف حالشان را بیان کرده ، دست به یک چنین این بی آبرویی بدمزه و حال به هم زنی زده ایم ؟
( به گزارش یک داستان خیالی عزیز نسین ، دو دهاتی با کامیون از دهشان می رفتند به شهر و سر راه تپاله ای دیدند و شرط بندی کردند که کامیون مال کسی باشد که بنشیند و یک شکم سیر از آن تپالۀ داغ بخورد.
مشدی رمضان پذیرفت و نشست و خورد و کامیون را برنده شد و سویچش را از رفیقش مش رجب ، که صاحب اصلی کامیون بود گرفت و نشستند و گاز داد و رفتند به شهر.
اما وقت برگشتن سر راه تاپاله داغ تازه ای افتاده بود . در این لحظه مشد رمضان به مشد رجب گفت : عامو اگه آن تاپاله را بخوری کامیون را به تو پس می دهم.
مش رجب هم که کون سوزی از دست رفتن کامیون عذابش می داد فورا پرید پایین و سیر از تیاله داغ ، که بخار سبز و بنفشی از آن برمی خاست خورد. 
نزدیک دِ ه که رسیدند مش رمضون به رفیقش مش رجب گفت :
یک موضوعی سخت به فکرم انداخته و نمی تونم جوابش را پیدا کنم:
سئوال من است که از همان اول کامیون مال تو بود الان هم که مال توست ، اما سر جدت به من بگو آخه این وسط من و تو چرا نفری سه کیلو تاپاله خوردیم؟ )
آیا مثالی مناسب تر ا از این دارید که بتواند به صورتی تمثیلی و دقیق ماجرای اتم بازی آخوند ها و اسارت ملت ایران در این ماجراجویی سی ساله آنها را برای زندگان و مردگان و نا آمدگان تاریخ توضیح بدهد؟
این شعر هم در اولین روزهای نرمش قهرمانانه آنها و مهر و موم شدن سایت اتمی نطنز از سوی قدرت های بزرگ سروده شده بود.

م.س.16.7.2015
*************
مُهر و موم سانتریفوژها

سانتریفوژها مُهر و مومند
زیر تختِ وزیر علومند
آب سنگین زسرچشمه بسته ست
دستِ حقّ مسلم شکسته ست
سوخت آن کیکِ زرد و طلایی
تحفه ی قدسی و کربلایی
شد مُسلّم که حق مسلم
زیر ابر خدا می کِشد نَم
جیب دزدانِ دریا غنی شد
پشتِ ایرانیان مُنحنی شد
آز شیخِ دغا آتش افروخت
کشتِ اورانیم در غنا سوخت
زورمندان به خلوت نشستند
شیخ را دست بر هسته بستند
اهل دین فکر جانانه کردند
چرخشی قهرمانانه کردند
آن انرژی که در هسته ها بود
حاصلش بسته در بسته ها بود ،
ناگهان باد شد در فضا رفت
بوی گندش به زیر عبا رفت
حق خود گر به مُلا سپاری
حاصلی جز ندامت نداری !
حقت این گونه گردد حراست
دین اگر دم زند از سیاست
دهر را اینچنین است بازی
عقل خود را به دین گر ببازی !


 
م.سحر
23/1/2014

۲۲ تیر ۱۳۹۴

شوق بهشت


















...............................................................................

شوق بهشت


برو گر در دلت شوق بهشت است
!مرا با زور بردن کار زشت است
ره دشوار من سهلِ تو بادا
بهشت ارزانی ی جهل تو بادا
منه افسار خر در گردن من
مکن اصرار در خرکردن من
خریت را برای خود نگهدار
مرا با عقل من آرام بگذار
خریت را به ریش و پشم خود نه
ببوس آنرا و روی چشم خود نه
که از آفات دهرت می رهاند
به تخت حور و غلمان می رساند
به راه خواب های رنگ رنگت
 !برو جانم خریت مفت چنگت
مرا بگذار تا این پنج روزه
شوم در امتحان دین رفوزه
که ژرفای جهنم خوشترین است
اگر دور از حضور اهل دین است
بهشتی را که اهلِ دین در آنند
مرا آن به کزآن وادی برانند
همان خوشتر به آتش خو گرفتن
که در جلد توهم بو گرفتن
همه هوش و خرد را واسپردن
چو خر در زیر بار جهل مردن
کلید آن بهشت ارزانی ات باد
رفاهش مژدۀ نادانی ات باد
که گر حوض عسل یا جوی شیر است
مسافرخانه ای جاهل پذیر است
مسافرخانه ای آلوده در گند
ز قبح جنسی و بیماری قند
اگر عمر تو شاهی یا سپوری ست
همه مصروف غلمان است و حوری ست
عسل می نوشی و با حور یان خوش
جوان و پیر با پیر و جوان خوش
در این عیش حقیقی و مجازی
تکلم می کنی با لفظ تازی
ترا کافی ست اهل هرکجایی
همین اهلا و سهلا مرحبایی
عرب گردی زبیخ اندر بهشتت
چنین آورد حاصل ، باغ و کشتت
خود ، آنجا تا ابد خوش باش با حور
ولی ما را مبر با ضربه و زور
برو جانم که دیگت روی بار است
به مطبخ حوری ات در انتظار است
برو جانم که غلمان در وثاق است
به دستش جام شیر و سوپِ داغ است
در آن دنجی که غلمان روی تختی است
دگر چشم انتظاری کار سختی ست
بروجانم که اسبابش به راه است
قدش چون سرو و رویش مثل ماه است
منه زین بیشتر در انتظارش
که تنبل می شود ابزار کارش
برو خوش باش در آن کنج پردیس
برای دوستان هم نامه بنویس
اگر با آیفون داری میانه
میاور بهر ما عذر و بهانه
پلانی ضبط کن زان عشرت ناب
بنه در یوتیوب از بهر احباب
که از احوال تو آگاه باشند
به دل ، مشتاق آن درگاه باشند
ببینندت که خوش مشغول کاری
لب از پستان حوری برنداری
کنار جوی شیر افتاده مدهوش
دوجفتی حور و غلمانت در آغوش
ببینند و پذیرش را بگیرند
در این سودا بخوابند و بمیرند
کفن پوشان بدان منزل شتابند
مگر کاین فرصت از عشرت بیابند
در این سودا برآید سودهاشان
شود جبران همه کم بودهاشان
شود عاری وجود از عقده هاشان
سرآید عمر دردِ بی دواشان
از آن هم بستری ها فیلم بردار
سکانسی را روی یوتوب بگذار
که تصویری ز عیش آن جهانی
به دست این جهانی ها رسانی
به یمن دیدن عیش تو با حور
شود چشم حسودت در جهان کور
ز شوق عیش حور موطلایی
شود رفتار ها خوب و خدایی
به شوق روی غلمان سلحشور
جهان گردد ز کفر و کافری دور
م.سحر
12/7/2015

۲۰ تیر ۱۳۹۴

دو شعر از م.سحر (پهلوان پنبه و داد و ستد)ـ

پهلوان پنیه

پهلوان پنبه ، پیش چشمانت
زیر جهل اوفتاده ایرانت
دل به دین داده ای و زین سودا
گفته جانت به ترکِ وجدانت
به چه ارزد وجودِ بی وجدان
بسته در جامه های الوانت ؟
دم به دم تیز می کنی دندان
با سوهانی به نامِ ایمانت
تا در افتی به پوستین کسان
فارغ از شرمِ نوعِ انسانت
طرفه کالاست میهنت کانرا
بسته ای زیر بندِ تنبانت ؟
می فروشی وطن به دین تا پُر
شود از هر دو عالم ، انبانت ؟
وای ازین روزگار بدخیمت
ننگ بر بام و قصر و ایوانت
دیوی و دعوی مسلمانی ؟
اُف بر این خاتم سلیمانت
.....................................
م.سحر
10.7.2015


داد و ستد


داد و وداد دادی و کین اِستدی
تا داغ ننگِ روی جبین اِستدی
حُبّ وطن به خاک سپردی و مهر
انسانیت نهادی و دین اِستدی
از عقل دورماندی و در دام جهل
آن را وداع گفتی و این اِستدی
چاووش دوزخ آمدی اما خوشی
کز رهزنان بهشتِ برین اِستدی
تا خوش زنی به ریشه ز روحانیون
دست دراز و فعلِ مُعین اِستدی
حالی تبر به قبر پدر می زنی
کز آسمان ، جوازِ زمین استدی

م.سحر
11/7/2015

.......................................
فعل اِستدن = سِتدن یعنی گرفتن
اِستدی یعنی گرفتی



۱۰ تیر ۱۳۹۴

واپسین سفر خسرو شاکری

.................................................................................................

سفر واپسین خسرو شاکری

خسرو شاکری پژوهشگر تاریخ و انسان پر تلاش فرهنگی و آزادیخواه مادام العمر و حرفه ای و کوششگر سیاسی که بیش از 50 سال عمر خود را در آرزوی برقراری آزادی در کشورش به اندوه غربت سپرده بود از میان ما رفت. 
ضایعه درگذشت این پژوهنده خستگی ناپذیر تاریخ ایران را به خانواده شاکری بویژه به برادرش علی و به دوستان ، همکاران و نیز به جامعه فرهنگی و علمی ایرانیان در تبعید تسلیت می گوییم

این تصویر را دوست هنرمند او نستور رخشانی (خاور) مدتی پیش طراحی کرده بود که متأسفانه خسرو از دیدن آن محروم ماند و نقاش هنرمند که هم اکنون در سوگ دوست خود اندوهناک است آن را برای من فرستاده است تا در صفحه فیسبوک درج شود.
یاد خسرو شاکری گرامی باد !

م.سحر