۰۵ خرداد ۱۳۹۲

علَم کردن جلیلی یک نعل وارونه

علَم کردن جلیلی یک نعل وارونه
 و یک حیله انتخاباتی ست ؟
                                 م.سحر                                                                                                                            
به نظر می رسد که مهندسان حماسه ساز بیت خامنه ای در حال ساختن یک شعبدهء انتخاباتی هستند تاملیون ها مردم ایران را یک بار دیگر  به دام بیندازند
مردمی که قرار شده است تا  با طیب خاطر و سراسیمه به صندوق های رأی هجوم بیاورند و رأی خود را  به یکی از «تأیید شدگان صلاحیت دار» بدهند  با این امید که به هر قیمت بتوانند  مانع از انتخاب کاندیدایی شوند  که روزها و هفته هاست  او را به عنوان سوگلی حرم و نوچه و پادو و مجری بی چون و چرای اوامر رهبر به مردم معرفی کرده اند.
با خواندن افاضات یک پیشانی داغ کردهء خشک اندیش  به اسم جلیلی ، ضمن آشنایی یافتن  با آرزو های هذیان آلود و بد یُمن  او و با نگاهی به تصاویر موجودات کج ومعوج و زشترو و بدهیبتی که به میتینک او رفته اند ، ( و انصافاً مشاهده تصویر آنان موجب فرستادن هزاران رحمت به طرفداران احمدی نژاد است ) ، تقریبا برای من قطعی شده است که مهندسین خامنه ای قصد دارند تا با برجسته کردن و به نمایش نهادن لولوی وحشت آوری  به نام مسعود جلیلی یک موقعیت  پرتلاطم ویک  ذهنیت نا امن روانی در مردم  بیافرینند و بر آنند تا با طرح و تبلیغ موجوی عبوس و  بحران تراش  مردم ایران را بترسانند .
 موجود بی مسئولیت و متعصب و حل شده در ولایتی  که مدام بر طبل جنگ می کوبد و مدعی «صدور انقلاب و ایجاد امپراطوری اسلامی در جهان است و قصد دارد تا کمونیسم و سرمایه داری و همه مستکبرین جهان را به خرج ملت ایران مسلمان کند» .
گویا با مطرح ساختن و مورد عنایات خاصه رهبر معرفی کردن  کسی که با صدای بلند می گوید  : «ما ملت نیستیم امت ایم ما هم وطن نمی خواهیم شهروند نمی خواهیم ، امت می خواهیم ، توسعه نمی خواهیم عدل علی می خواهیم»( ظاهراً منظور سیدعلی خامنه ای ست)  و «ما باید خامنه ای را امام خامنه ای بخوانیم و امت او باشیم » و حرفهایی ازین قبیل را در بوق و کرنا می دمد  ، قصد دارند تا درجامعه یک دهشت و یک فضای ترس و جنگ روانی حاکم کنند .
 ظاهراً مهندسان حماسه ساز بر آن شده اند تا در میان مردم ،  فرد  متوهم خشونت ورزی  را برگزیده و سوگلی مقام ولایت بشناسانند  که در میان حواریون رهبربرکرسی کاندیداتوری نشسته و مشتی ریشوی بدهیبت همراه با دسته هایی از زنان  سیاهپوش ترشروی  ترسناک وی را احاطه کرده اند . زنان و مردانی  که شکل و شمایل و پوشش آنان نشان از حل شدن تمام عیارشان در ولایت مطلقهء سیدعلی دارد  و حضورشان و رفتارشان و شعارهاشان  یاد آور عقب مانده ترین نیرو های سرکوبگر حکومت سی و چهار سالهء ملایان مستبد است.
جلیلی این روز ها با سخنان تند و تیز و عبوس و کژتاب و پریشان و جنگ طلبانه اش چاوش بازگشت به جهنم خمینیستی در سالهای نخستین انقلاب و یاد آور نخستین ماه ها و لحظه های سیاه تسلط وحشت بر ایران است و البته  این تصور را بر می انگیزد  که گویا  پس از سی و چهار سال غارت و بیداد و جنگ افروزی  و فساد و قتل و سنگسار و  گرسنگی و حرمت شکنی خفت ملی ، اینک   یکبار دیگر قصد دارند تا این بار با کپی سازی از مدل کهنه شده و شکست خوردهء « امام خمینی» ، یک بار دیگر  دوران مشئوم و سیاه  سالهای جنگ با صدام و روزگار  صدور تروریسم را  ـ البته این بار به امامت جدید الولادهء خامنه ای ـ  در ایران تجدید کنند و اُمت همیشه قربانی را اینبار نیز  در پای حکومت ملاهای سرتا پا شکم حکومتی به قتلگاه  بفرستند .  وچنین تصوری پشت هر ایرانی را می لرزاند و هر انسانی را دچار ترس و دهشت می کند.
با دیدن این واقعیات، چنین به نظر می رسد که «مهندسان حماسه ساز» سعید جلیلی را  برای بازی در نقش پیام آور شر و تباهی و به انگیزۀ  ایجاد حس نفرت و تحریک هرچه بیشتر  ترس در مردم انتخاب کرده اند  .
برنامه ریزان نمایش انتخاباتی با وقوف به این حقیقت که مردم همواره  در این دودهه  نه رأی موافق به یکی از کاندیداهای تأیید صلاحیت شدهء شورای نگهبان که همواری رأی منفی و «نه» به خواسته و منویات سیدعلی خامنه ای داده اند. آنها به تجربه می دانند که مردم به کسی که علی خامنه ای تأیید کرده باشد قویا «نه » خواهند گفت .  بنا بر این چنین به نظر می رسد  که «حماسه سازان »  جلیلی  را برگزیده اند تا  وی با طرح شعارهای وحشتناک اسلامیستی  گذشته گرا (مربوط به سالهای اول تسلط خمینیگری) که یادآور کابوس های دهه شصت و تجدید کنندهء روزگار شوم سلطهء خمینیستی در سالهای اول انقلاب هستند جامعه ایران را  اسیر یک حس  نا امنی و ترس روانی  کنند و بدین گونه  ملیون ها ایرانی به وحشت بیفتند و مصمم شوند که هرطور شده  دربرابر  این موجود هراسناک و خطر آفرین و امنیت سوز سدی بسازند و مانع ریاستی یافتن او گردند  . یعنی  در این فضای وهم آلود و  بیم افکن ، مردم مصمم شوند تا بروند و  رأی  قاطع منفی خود را  به سعید  جلیلی بدهند و اینچنین  از آمدن او جلوگیری کنند !
باری در چنین وضعی و با ایجاد چنین فضایی  مردم تصور خواهند کرد :  که چاره ای نیست  جز آن که سرآسیمه  و با هیجان هرچه افزونتر به  صندوق های رأی هجوم برند  و یک نـــــــه ! ی بزرگ به کسی بگویند  که  کبوتر حرم و نوچهء برگزیده  و دستیار خاصه و منتخب محبوب  خامنه ای معرفی شده و  اینگونه وانموده اند که مورد اعتماد او  و مجری انگیزه ها و کابوس ها وحشتناکی ست که  ایشان در سالهای آتی  قصد  پیاده کردنشان را دارد!
و درست در همین معنا قرار شده است «حماسۀ» رهبری  مهندسی شود و در انظار جهانیان به نمایش درآید  ! آنها قصد دارند تا رآی منفی مردم به کاندیداتور محبوب او را به « رأی مثبت مردم » بدل کنند. در واقع بازی بر سر  استحالۀ  سمبولیسمی ست که در رأی مردم نهفته است. رای مردم همواره نه گفتن به خامنه ای بوده است اما این بار سیر نمایش به گونه ای طرح ریزی شده است  نه گفتن آنا ن به خامنه ای  عین آری گفتن آنا ن به او و به نظام او  تلقی گردد.
در چنین موقعیتی ، نتیجهء هجوم مردم به صندوق ها آن  خواهد بود که به صورت ملیونی خواهند رفت  و  دوباره با نظام آخوندی بیعت  خواهند کرد  و به آن مشروعیت  خواهند داد و تصور خواهند کرد که خطر بزرگی را از سر خود و کشور خود گذرانده اند و متأسفانه  ازین غافل آند که با رأی خود  نه تنها هیچ خطری را از میان برنمی دارند ، سهل است به جای جلیلی (که چهره کریهی از او در ذهن نشانده بودند) ـ و در توهم کامل  «یک انتخاب اصلح» ـ  به موجود کریه تری رأی داده اند  که به گمان آنان از جنس جلیلی نیست  ، و باز غافل از آنند که این شخص دیگر نیز  هیچ برتری و فضیلت بر هیولای نخستین ندارد.

 پیداست که برای حکومت فساد آفرین و بیمار ملاها هیچ حماسه ای از این سود آور تر قابل تصور نیست و کلاهی گشاد تر از این نمی توان  بر سر ملتی نهاد!!
اینچنین  مردم ایران را از ترس دیوی که برای او ساخته بوده اند  به ارادهء خودشان تسلیم به پذیرش یک غول مردمخوار دیگر می کنند.
دیو دیگری که ظاهرا مردم ایران  وی را به طیب خاطر پذیرفته  با رأی خود  ریاست چهارساله او را برخود تأیید کرده اند و البته رأی های آنان هم  هم به دقت شمرده شده و تقلبی هم درکار نبوده زیرا که این بار اصلا نیازی به تقلب نبوده است چرا  تقلب اصلی را پیش  ازین کسانی کرده بوده اند که در مجلس پر تزویر خود  صلاحیت کاندیدا ها را تأیید و «رئیس جمهور»  دلخواه خود  را رأساً برگزیده بوده اند.
بنابر این هریک از این ارباب انواعِ  پادوی و حقارت که از جعبه مارگیری آنان بیرون آورده شده (و اکنون به موجب فرمان حکومتی و شرعی و قانونی مردم را مکلف به تأیید و تجدید بیعت با آنها کرده اند) ،  «پیروز نهایی انتخابات » شناخته شود ، دست نشانده و منتصب مجلس نشینان خواهد بود و رأی مردم این میان نقشی جز تأیید رأی مجلس نشینان  شورای نگهبان نداشته و جز اعلام وفا داری  مجدد و نمادین به غارتگران حق حاکمیت مردم ایران نبوده است !
ضرب المثل معروف « در جهنم افعی هایی هستند که آدمی از ترس آنها به مار غاشیه پناه می برد کاملا بیانگر این وضعیتی ست که در این سیرک انتخاباتی سید علی و حواریونش ملت ایران را به آن دچار کرده اند واینگونه مقرر شده است که مردم را به مرگ جلیلی بگیرند تا به تب رضایی یا حداد یا عارف یا هرکدام دیگر از منتصبان تأیید شدهء شورای نگهبان  راضی گردند.
دیو جلیلی از همان جنس است که غول حداد عادل یا اژدهای ولایتی یا گرگ رضایی! چنین دیوی  برادر وهمزاد و المثنای همهء تأیید شدگان و شرکت داده شدگان در سیرک انتخاباتی ملاهاست.
در این میان یک بار دیگر ملت ایران بازی خورده و با گفتن«  نه!» به یک موجود خطرناک ، درواقع به کل نظام و به تداوم استبداد ملایان و به طول عمر بیداد و تباهی و خفت و خواری ایرانیان «آری !» گفته و با این« آری » ی خود موجود خطرناک دیگری را به اصطلاح ریاست جمهور خود دانسته و سرنوشت خود و فرزندان خود را حد اقل برای چهار سال دیگر به او سپرده است!
***
راه عاقلانه ، راه شرافتمندانه ، راه انسانی و راه ملی و راه آبرومندانه و سرافرازانه آن است که مردم به انتخابات ریاورزانه و دروغین  سید علی و حواریونش با بی اعتنایی کامل برخورد کنند .
می باید در روز موعود سید علی  و حماسه سازان او را قال بگذارند و  از خانه هاشان بیرون نیایند.
ایران و آینده فرزندان ملت ایران اینک نیازمند اتخاذ چنین تصمیمی غرور آفرین ملی و همبسته و متحدانه و خردمندانه است.
مردم نباید بروند تا دراین انتخابات سراپا فریبکاری و قلب و دغل مستبدان دینی شرکت کنند زیرا خامنه ای همین را می خواهد و این است معنای حماسه ای که او و مهندسان او  در پی آن هستند!
جلیلی را به چهره ای شیطانی آراسته اند (هرچند به احتمال قوی و بر اساس سوابق وی ،  این چهره با وجود و گوهر او تطابق دارد ) و سخنان ترسناک بر زبان وی  نهاده اند تا مردم وحشت کنند و بروند به رقیب او رأی بدهند و رقیب او هم موجودی ست با همان شمایل و به همان قد و قواره و به همان هیبت و به همان خطرناکی و به همان قشریگری و همانقدر  تسلیم محض ولایت مطلقه استبداد فقیه که او .
با کمال تأسف باید گفت که رأی به صندوق ریخته شدهء ملت ایران  ، فقط موجب تأیید خلافت خامنه ای و دراز تر کردن عمر نظام خودکامۀ او می شود و بهترین  ابزار تبلیغاتی را به حکومت مستبدان هدیه  خواهد کرد  و پیداست که رأی  چندین ملیونی مردم ایران در انظار افکار عمومی بین المللی ،  کارت برنده ای خواهد بود  در دست حکومتی غدار برای موجه و مشروع ومردمی جلوه دادن دستگاه ولایت ابوسفیانی خامنه ای
وظیفۀ ما  طرح این  پیام  بود به امید آن که به گوشهای شنوایی در میان مردم استبداد زدهء ایران برسد.

م.سحر
26/5/2013


۰۱ خرداد ۱۳۹۲

غزل تلخ



غزل تلخ
ــــــــــــــــــــــــ          م.سحر



در جهانی که جای بودن نیست
روزگار غزل سرودن نیست
گوش ِ جان را به شوق می بندند
شوق را فرصت شنودن نیست
آزمودیم بازی دل را
بیش ازین وقت آزمودن نیست
چه کند غنچه گر نمی شکفد؟
ناخن خار بی شخودن نیست !
روح ما را سکونِ ما فرسود
کار سوهان به غیر سودن نیست
دزدی لحظه ها ست حاصل عمر
هنر عمر جز ربودن نیست !
گره دین به کار عقل افتاد
شغل ادیان گره گشودن نیست
کاروان را سپرده ایم به جهل
رهنمایی به ره نمودن نیست

شعر من نغمه بود و شد شمشیر
جای حرفی بر این فزودن نیست 

م.سحر
21/5/ 2013



غزل را از اینجا  با صدای شاعر بشنوید



وصیت نامه رئیس تشخیص مصلحت نظام

وصیت نامه رئیس تشخیص مصلحت نظام
               م.سحر    .......................................

هاشمی گفت مصلحت آن است
که مرا بی صلاحیت دانید

بدوانید موش در کارم
گربه ها بهر من برقصانید

شیره ام را به روی سر مالید
سرکه ام را به دل بجوشانید

بنشانید روی دوش نظام
خوب در شهر قم بگردانید

جمع طلاب حوزه را درصف
خوش بر اوضاع من بخندانید

دوستان را و اهل بیتم را
نیک بر حال من بگریانید

ایهاالامؤمنون دارالملک
که به مُلکم رئیس می خوانید

به نظام آن رئیس مصلحتم
که نرنجم گرم برنجانید

آنچه از دوست می رسد نیکوست
زهر حتام اگر بنوشانید

سیدعلی را منم همان ماما
که به مشهد زمام زایانید

گاه زادن ، چنان به صوت جلی
یاعلی گفت و دست جنبانید

که از آن صیحه آسمان رُمبید
دین ازآن نعره بیضه لرزانید

این علی جفت آن علی ست بلی
خود اگر عاقلید ، می دانید

جبرئیلم شبی به خواب آمد
بُرد و در باغ پسته چرخانید

به لب آورد نام سید علی
گفت : « اگر عابد و مسلمانید ،

خود اگر کوسه اید یا ریشو
خود اگر رعیتید یا خانید ،

نردبان علی خامنه ای
بازوی سیدِ خراسانید

گر خمینی به مردگان پیوست
سید علی را به تخت بنشانید !»ـ 

جَستم از خوابِ جبرئیل امین 
چشمم از شوق ، اشگ بارانید

اینچنین شد که اندر آن شورا 
که شما واقفید و میدانید ،

یک حدیث از امام کردم نقل
گفتم او را امام خود خوانید

علی این گونه شد فقیه بزرگ
فقها را ز شهر تارانید

بیست سالی گذشت از آن احوال
ای پزشگان که زیر پالانید ،

شده اینک نظام مُشرف ِ موت
مثل من گر به فکر درمانید،

نعش من می کند مداوایش
درمداوا مباد درمانید ! ـ 

جملگی در عزای من قولوا
وحدهُ لا اله الا هو !

م.س
21.5.2013















۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲

رد صلاحیت هاشمی




اندر رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی



صلاحیتت رد شد ای هاشمی
به قدرت رهت سد شد ای هاشمی
سرانجام لطف قدیم علی
به اکبر مؤکد شد ای هاشمی
نشان داد پروردهء خوان ِ تو
ترا دشمنی دَد شد ای هاشمی
زمشهد به قم بردی و کردی اش
امامی که امجد شد ای هاشمی
به جای خمینی نشاندی کسی 
که خصم ِ مجسّد شد ای هاشمی
بتی برتراشیدی از چوب خشک
کت اینک به مقعد شد ای هاشمی
بدی کرده ای و بدی دیده ای
نگویم ترا : بد شد ای هاشمی !


□□ 




کسی که رد شدن کوسه مصلحت دیده ست

به ریشِ مصلحت این نظام خندیده ست

کدام مصلحتی بی صلاحیت خواند
رئیس مصلحت خویش را جز آن بی دست ؟ 


براستی که دراین باغ وحش بی سر و بُن
چه ها که دیده ندیده ست وگوش نشنیده ست؟





م.سحر

20/5/2013

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲

رجز مخوان


  
رجز مخوان

چنین رجز بمخوان و به رگ مجوشان خون
نیا که بود ، چه گویی؟ توکیستی اکنون ؟
چنین که خوار و خفیف اوفتاده ای برخاک
چنین که زیر پیِ  جهل خائفی و زبون ،
ندانی آن که در این روزگار تیره و تار
ترا نشانده شریعت به دامن افیون
تراسپرده به سیل بلا سفاهت شیخ
ترافکنده به قعر مغاک ، دشمنِ دون
چنین چه فتنهء خویشی درین خراب آباد
به روزگار سیاهِ خود از چه ای مفتون؟
بهشت خویش نجویی به توبه و تزویر
مراد خویش نیابی به چاره  و افسون
زبان به لاف میالای و خویش را دریاب
مگر به پای خود آیی از ین لجن بیرون

م.سحر
20/5/2013

پاریس

مگر در گور
















.......................................


مگر در گور
با اجازه استادم مهدی اخوان ثالث



ـ« ای درختان عقیم ریشه تان درخاک های هرزگی مستور

یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند»* مگر در گور

ای گروهی برگِ چرکین تارِ چرکین پودِ[ پَستی زاد ِ ننگ آلود]

ـ «هیچ بارانی [زهیچ ابری ] شما راشُست نتواند» مگر در گور

باد، هردم عرصه از نامردمی هاتان تُهی بر دامنِ این خاک

آنچنان کائینهء تاریخ ردّی ازگذرتان جُست نتواند مگر در گور 

بندگی زانگونه تان بسته ست در ظلمت که حتی دست آزادی 

جانتان را حلقهء زنجیر کردن سُست نتواند مگر در گور !





19/5/2013
م.سحر
پاریس

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲

در باره انتخابات حکومت فقها








شعرهاییدر باره
 انتخابات حکومت فقها 
در ایران
.........................................  

باتنی چند لاتِ کفترباز
انتخابات شیخ گشت آغاز
سید علی گفت ای مهندس رأی
برو از بهر من « حماسه » بساز
***
رأی دزدان مهندسی کردند
خوش به صندوق وارسی کردند
بهر خلقِ  حماسه ای  پرزور
سیصدی را به حمله ، سی کردند
شیخ در کار رأی بازی شد
باز وقت حماسه سازی شد
فقها انتخاب خود کردند
خر ز صندوقها در آوردند
***
راستی را که کرد شیخِ دَنی
علم را همچو ریشِ  جهل، عنی
هرکه خرتر جناب دکتر تر
کیفِ پولش ز آخورش پُر تر
هرکه بی شرم تر مهندس تر
خدماتش به جهل ، خالص تر
عده ای رذل و دزد و آدم کش
دل به عنوان دکتراشان خوش
کاغذی با تقلب و تزویر
بسته در بند قبضهء شمشیر
جبهه شان را به مُهر داغ زنند
برسر مردمان چماق زنند
پاسدارند و میر و سردارند
چون عرب چفیه ای به بردارند
ریش دارند مثل دمب الاغ
فیل گویی فکنده شان ز دماغ
چون الاغی به جلد شیرانند
صاحب اقتصاد ایرانند
زان که قولِ امام ، راهبر است
اینچنین اقتصاد ، مال خر است
اینچنین اقتصاد یک کشور
بسته شمشیر خون فشان به کمر
با دلار و تفنگ دارد کار
و قنا ربنا عذاب النار
 ***
علم در پای جهل ویران شد
شهر ، تسلیمِ باجگیران شد
دکتر امروز ارقه ای دزد است
نوکر شیخ و بردهء مزد است
هرکه شوقش به جهل ، خالص تر
نزد روحانیت مهندس تر
رأی سازی کنند و قلب و دغل
زانکه خیر الامور قلّ و دل
راحت و ساده صاف و آسوده
طبق حکم فقیه فرموده
عدد سی هزار ، سی گردد
رأی مردم مهندسی گردد
سی هزار کسان اگر سه شود
انتخابات هم حماسه شود
***
دور شیخ است و عصر ناکس ها
روز سرداریِ  مهندس ها
دکتران درمیان اوباشند
اینچنین روی علم می شاشند
آی دکتر جناب دکتر باش
دکتر آفتابۀ کُر باش
ای مهندس مهندسی فرما
پَستی آموز و ناکسی فرما
تا در این روزگار فقه و فریب
علم جهل است و شرم ، زر در جیب
دزد ها را بود مهندس نام
تف به ریش مهندس الاسلام
رذل ها دکترند ، دکترِ  ریش
کرد باید به دکتری شان جیش
***
کشورم کشور مهندس هاست
رهبرش رهبر مهندس هاست
رأی ها را مهندسی سازند
ناکسی را مگر کسی سازند
رأی اما مهندسی نشود
به غلط ناکسی کسی نشود
آش کشکی درون کاسه کنند
انتصابات را حماسه کنند
بر خر شیخ ، بارِ ماسه بود
نعرهء منبرش حماسه بود
باز رهبر حماسه سازی کرد 
ترک حق گفت و ترکتازی کرد
گفت میزان اگرچه رأی شماست
حاصلش در کفِ مهندسِ ماست
کاندیداتور گذشته از قیف است
دادنِ رأی بر تو تکلیف است
رأی خود را بریز در صندوق
دل به رهبر سپار و گوش به بوق
تا مهندس مشاور فقهاست
رأی با توست ، لیک حق با ماست
هرکه را حکم ما ریاست داد
بر تو باد انتخاب او آزاد
انتخابش کن و بمان هشیار
به مهندس سپار باقی کار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
به مهندس مگو که رأیم کو؟
***
قصر با سطلِ  ماسه می سازند
صبح تا شب حماسه می سازند
نظر افکن به خاکبازی شان
تا ببینی حماسه سازی شان
جمعی از مردگان این مرداب
می نشینند بهر استصواب
جمله از روی نقشه و تکلیف
چند نوکر گذر دهند از قیف
صاحب ریش و پشم و روی زیاد
همگی دستکار استبداد
همه تشریف نوکری بر تن
مثل خر خوش صدا به روی چمن
همه با صوت صائب و محسوس
تاج بر سر نهاده مثل خروس
با انا الدیکِ خوش صدا گویان
ربنّاخوان و اِننا گویان
داغ تقوایشان به پیشانی
روحشان منشاء پریشانی
دانش و غیرت و صفاشان نیست
زانکه جز شیخ ، مقتداشان نیست
بهر خوردن ملاقه ای دارند
کی به میهن علاقه ای دارند
نیست جز ران مرغ و دیزی آش
وطنِ دزد و میهنِ  اوباش

آن که تیغ و چماق کارش بود
مُلک و ملت کجا شعارش بود؟
آنکه شیخش رئیس کشور کرد
درِ مردم به آبرو ترکرد
زین رئیسانِ شیخ فرموده
نیست جز دیو جهل آسوده
هر که با زور فقه و نعرۀ بوق
به ریاست درآید از صندوق
نیست جز خادم جنایت شیخ
بول شیخ است مثل غایط شیخ
تا در این شهر شیخناست ولی
چه علی خواجه و چه خواجه علی
هرکه گردد رئیس ، نوکر اوست
می کند حکم شیخت از سر ، پوست !
حال گوید حماسه سازی کن
بر سر خویش خاکبازی کن !
برو و رأی کن به صندوقش
بنشین و به هم بزن دوغش
کره اش سهم مفتی است و فقیه
نتوان داد بیش ازین توضیح
راستی را اگربه خانه کس است
چند سطری که گفته ایم بس است !
***
حماسه سازی انتخاباتی
......................................

کشورم بازیچه ء دین شهر من شهر جنون
مُردم از بس ریش دیدم ، کوسه می باید کنون !

***
کوبشِ موجخیز و توفش بادِ
جانِ کشتی شکسته ، بی فریاد
خوش نشینِ کرانه می گوید :
کوسه او را نجات خواهد داد !

***
 اسیر غولی بیابانی ام چه باید کرد؟
جز اعتقاد نبوده ست اگر مرا گنهی ست
ز هول پشم به کوسه زنیش کوسه به پشم
زدم به دور تسلسل که خوش پناه گهی ست !

م.سحر
16 و 17 می 2013
http://msahar.blogspot.fr/