۰۴ تیر ۱۳۸۸

ای دلیران وطن و یادداشتی در بارهء پرچم شیر وخورشید ایرانزمین

ای دلیــران وطن گـرد هم آییـد


روز گذشته این شعر را که در تاریخ 22.10.2007 سروده شده است روی صفحهء فیس بوک خود قرار دادم.
این روز ها که مردم ایران در سراسر جهان تظاهرات برپا می دارند تا از مقاومت شکوهمند و مبارزات آزادیبخش مردم ایران به ویژه جوانان این آب و خاک حمایت کنند و صدای مظلومیت و فریاد آزادیخواهی آنان را به گوش جهانیان برسانند ، به نظر من اشاره و یاد آوری یک نکته در بارهء پرچم سه رنگ شیرخورشید نشان ایران بسیار ضروری ست. من در برخی از تظاهرات ها دیده ام که عده ای از برگزار کنندگان مراسم تظاهرات و گردهم آیی ها متأسفانه به نام «وحدت کلمه» یا « مصلحت سیاسی » یا به این بهانه که« سلطنت طلبان به این پرچم علاقه دارند » به کسانی که علامت شیر خورشید را باخود حمل می کنند ایراد می گیرند و مانع از برداشتن پرچم سه رنگ شیر و خورشید ایران می شوند.
به نظر من این کار بسیار نادرست و دیکتاتور منشانه ای ست.اول ازاین بابت که ، مانع شدن از بروز نظرات افراد ، خود ، نوعی سانسور و خاموش کردن صدای دیگران و عملی ست ضد آزادیخواهی و ضد دموکراتیک. آنهم در کشورهای غربی که این آزادی قرنهاست برای همگان به رسمیت شناخته شده و قانونی ست و هیچکس حق ندارد مانع بیان آزادانهء عقاید دیگران شود به ویژه آن که این بیان به شیوه ای بسیار مدنی و به واسطه یک نشان بر روی یک پرچم اظهار شود. این یک اصل کلی ست .
اما از این گذشته و گناه نابخشودنی تر آن است که تن به تبلیغات حاکمان سی سالهء ضد ایرانی داده شود تا آنجا که نشان هویت تاریخی خود و پرچم ملی ایرانیان را خوار بداریم و بدینگونه تحمیل دشمن را بپذیریم . امروز دیگر روز پذیرفتن این خفت نیست. همهء ایرانیان می باید از هرطریق ، تعارض خود را با ایدئولوژی حاکمان پست و ضد ایرانی سی ساله نشان دهند. پرچم شیروخورشید یکی از قوی ترین سمبل ها و نمادهایی ست که ما ایرانیان داریم و می باید امروز آن را روی چشم خودمان بگذاریم و در کوچه و بازار به اهتزاز درآوریم.این پرچم ارتباطی به سلطنت خواهی و سلطنت طلبی ندارد . قرنها پیش از برآمدن رضا شاه نماد وحدت ایرانیان و تسلسل تاریخی مرز و بوم ما بوده است. این یک جفای بزرگ به ملت ایران و به وحدت این کشور است که کسانی نشان شیر و خورشید سرخ را به گروهی نسبت دهند یا دوستداران پرچم ملی را متهم به وابستگی به این گروه یا آن گروه سیاسی کنند. این پرچم از آن همهء ایرانیان است و همهء ایرانیان در بهمن ماه 1357 به دنیا نیامده اند ایرانیان هزاره هاست که در این سرزمین زیسته اند و خواهند زیست و نشان شیرو خورشید، نشان ِ همهء آنهاست. فرزندان ایران ، چه آنها که در خاکند و چه آنها که زنده اند و چه آنها که هنوز به جهان نیامده اند ، به این پرچم مِهر داشته اند و مهر خواهند داشت. ایرانیان نمی توانند هویت خود را دریک علامت زشت بیگانه که به تقلید از سیک های هندی بر پرچم ایران تحمیل شده ، بازشناسند. اما پرچم شیر و خورشید با وجود تاریخی و با وجدان جمعی آنان و با عزت و شکوه فرهنگی و تداوم مدنیت آنان سر آشتی دارد و به جز ایران و تاریخ پیوسته و مداوم ایران و به جز هم بستگی ملی ایرانیان ، هیچ ایده و ایدئولوژی و مذهب و مسلک خاصی را نمایندگی نمی کند. ما زیر این پرچم به سربازی رفته ایم و پدران ما همینطور. ما نباید پرچم مبارزان مدنیت و تجدد و کوشندگان راه آزادی ایران در دوران انقلاب مشروطیت را با علامت خرچنگ اسلامیسم بی وطن ، جهالتگسر ، جنگ افروز ضد ایرانی تاخت بزنیم. این کار یک خیانت بزرگ به آرمانهای انسان گرا و آزادی خواهانه و استقلال طلبانهء پدران و نیاکان دور و نزدیک ماست.
این شعر را همراه با یادداشتی در بارهء پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران در اینجا قرار می دهم . باشد تا آن گروه های سیاسی که هنوز شیشهء کبود انواع ایدئولوژی های بیگانه از چشم هاشان کنار زده نشده به این یادداشت دقت کنند و حقیقت سخن را به دیدهء حقیقت بین تری بنگرند.

با این پرچم آشتی کنید. زیرا دشمنی سیاسی شما با نظام پادشاهمی نمی باید به دشمنی شما با وحدت ملی و تسلسل تاریخی و مدنی ایران بینجامد که در این صورت نام آزادیخواهی بر شما برازنده نخواهد بود.


ای دلیران وطن.....

دوستداران وطن گـِرد هم آیید
پاس ِ تاریخ ِ کـُهن گــِرد هم آیید
وطن امروز غریبانه تر از پیش
غرق ِ رنج است و محن گــِرد هم آیید
جمله جمعید به جان ، کینه مجویید
گرچه فردید به تن ، گــِرد هم آیید
مگذارید که این خانه بسوزند
آتش است این به سخن ، گــِرد هم آیید
باغ ِ عشق است مخواهید بهارش
خالی از سرو چمن گــِرد هم آیید
دشت شوق است میابید فضایش
عرصهء زاغ و زغن گــِرد هم آیید
کوی یار است مجویید صفایش
غرقه در لای و لجن گــِرد هم آیید
دیر اگر پاید از اینگونه عداوت
نه تو مانیّ و نه من ، گرد هم آیید
بیش ازین از صف ِ دشمن نهراسید
به خفا یا به عَلـَن گــِرد هم آیید
وطن است این و شمایید و قراری
ای دلیران وطن گــِرد هم آیید !ـ

...................................................................
این پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان پرچم پدران و نیاکان ماست که قرنها در این سزرمین زیسته اند. این پرچم نشانهء تداوم تاریخی وتسلسل مدنیت ایرانی ست. نه ربطی به شاه دارد و نه به شیخ. این پرچم نشانهء وحدت ملی و سرزمینی ماستایرانیان باید فارغ از هرگونه اعتقادات سیاسی و گروهی خود ، این پرچم را بر دوش بگیرند. احترام به پرچم شیر وخورشید نشان ایران ،احترام به پیوند ها و پیمانهای تاریخی این ملت است. این پرچم بر دوش ستارخان ها و نادرها بوده است .یکی از خیانت های بزرگ رهبران اسلامیسم سیاسی ربودن این پرچم از دست ایرانیان بود.احدی نباید آنرا مصادره به مطلوب کند و به گروه خویش اختصاص دهد و احدی از ایرانیان نباید نسبت به این پرچم و این نشان به دلایل سیاسی ، بی مهری نشان دهدنباید اجازه داد که حکومتگران سی ساله با اتکاء به یک ایدئولوژی وارداتی و من درآوردی یعنی به نام اسلامیسم سیاسی ، و ولایت فقیه ،ما را از پیوند با گذشتهء ما باز دارند و نشانهء این پیوند را که همین پرچم شیر و خورشید است از دست ما بربایند و علامت سیک های هندی را که یاد آور اختناق سی ساله و کشتار ها و ویرانگری های بخشی از روحانیت شیعه در ایران است ، به ملت ما تحمیل کنند.ـایرانیان از علامت من درآوردی نظام اسلامی بیزارند و این بیزاری را سی سال است ضمن هر فرصتی که به دست می آید ، از دل و جان فریاد می کنند!ـ
پاینده باد ایرانبرافراشته و پایدار باد پرچم سه رنگ شیر و خورشید ایران
................................................................
یک یادداشت کوتاه برای آنها که نویسندهء این یادداشت را کمتر می شناسند

برای رفع سوء تعبیر احتماعی و سیاسی ، همینجا قویا اعلام می کنم که نویسندهء این یادداشت به هیچ یک از گروه های سیاسی ایران چه در طیف راست و چه در طیف چپ وابسته نیست و نظرگاه مستقل خود را نسبت به ایران و مسائل ایران دارد.ـ مواضع و نظرات م.سحر (سراینده این شعر و نویسندهء این یادداشت) همانهاست که در کارنامهء سی سالهء شعری و فرهنگی ـ هنری وی بازتاب یافته اند.ـ مذهب م.سحر ایران و آزادی و سعادت انسان ایرانی در ایرانی یکپارچه و متحد است ، در جهانی همراه با عقلانیت و صلح و این پرچم کاملا این ایدآل بزرگ را ــ که اکثریت مطلق ایرانیان با آن همدلند ــ نمایندگی می کند.ـ

۰۲ تیر ۱۳۸۸

دوشعــــر بـــرای شهـیـــــد راه آزادی نـــــدای مـــــا





دوشعر بــرای نـــدا ی مــــا که جــان در راه آزادی نهـــــاد

پاس همدردی با خانوادهء او و خانودهء بزرگ تر او ایران

1
نـــــدای مــــــا



ندای ما ندای ما سرود ما ، نوای ما

فروغ دیدگان تو نگاه آشنای ما

قسم بر آن سپیده دم میان ِ ابرهای غم

که راه توست راه ما که پای توست پای ما

به چهر نازنین تو پیام ِ واپسین ِ تو

رهایی ِ امید ما خدایی ِ خدای ما

به خون قسم که هرگزت ز لوح جان خویشتن

بنستـُریم تا وطن ، وطن شود برای ما

ندای آشنا زدی نشان به قلب ما زدی

نوا شدی، صلا زدی به پرچم و لوای ما

چنین لوای نازنین نمی نهیم بر زمین

که تا برآید از کمین سپیدهء رهای ما

تو نام صبح روشنی سپیده دخت میهنی

اگرچه کین و دشمنی ربودت از سرای ما

تو باور زمانه ای بمان که جاودانه ای

کلید قفل خانه ای به روی سینه های ما

اگرچه دشمن وطن به زخم ِکینهء کهن

فشرد خنجرت به تن چو داس بر گیای ما ،

اگرچه زار و خسته ای میان خون نشسته ای

تو مرگ را شکسته ای به شوکت صدای ما

رهای ما رهای ما نوا ی ما نوای ما

صدای ما صدای ما ندای ما ندای ما


2

دو ترانه دیگــر بـــرای

نــدای شهیـد مــا

این دخت وطن فدای ایران شده است

خونش جاری برای ایران شده است

با چهرهء لاله گون و چشم ِ نگران

آزادی را« نــدا» ی ایران شده است !ـ

*


در پویه و پا به پای ملت بودی

آمیخته با صدای ملت بودی

ای دخت وطن به خون پاکت سوگند

آزادی را «نـــدا»ی ملت بودی!


...................................................................
م.سحر
پاریس ، 22.خرداد 1358

۲۶ خرداد ۱۳۸۸

خــــردادیـــــــه
قصیده ای سرگشاده خطاب به مقام «ولایت امر»
این شعر را می توان با صدای شاعر از اینجا شنید
.................................................
این شعر در تظاهرات امروز پاریس در برابر سفارت ج. ا. خوانده شدخواندن این شعر در این مکان صرفا جنبهء نمادین داشت وگرنه پیداست که در آن فضای باز و پر سر و صدا با جمعیت فراوان و با حضور بسیاری از جوانان نسل دوم و سوم مهاجرت که چندان با زبان شعر فارسی آشنایی ندارند و به خصوص درک و دریافت شعرهایی ازین نوع بر آنان ساده و سهل الوصول نیست ،چندان صدا به صدا نمی رسید. قصد من از خواندن این قصیده ، رساندن پیام بود وبس . همراه با این آرزو که در این روزهای سرنوشت ساز تاریخی و در این ساعت هایی که پی در پی از افتادن سرو جوانی بر خاک ایران خبر می رسد ، دست مدعی «ولایت امر» در ایران ، بیش از این به خون آلوده نشود و بار گناهان و جرائم کسی که نزدیک به سی سال در بسیار از ستم های جاری بر کشور و بر مردم ایران دست و نقش داشته است از آنچه که هست افزون تر نشود و امید وارم که سرانجام عقل و انسانیت و ایمانی اگر در وجود ایشان هست ، بر خودبینی و آز قدرت فائق شود و درین میانه ملت ایران خسارت کمتری را منحمل گردد!ـ همین !ـ

.......................................................................

ازمن بگو به شیخ بداندیش خامنه
زین بیش ، دل به آز و غرور و هوا منه
از ابتدا قدم به عداوت نهاده ای
آهسته دار پویه و تا انتها منه
پوتین مپوش و آیت پینوشگان مشو
بر دوش ِ گرگ ، بوسهء مهر و وفا منه
پای قدم به چکمهء جور و جفا مکن
دست ِ ادب به سینهء روی و ریا منه
سی سال کشته ای و پدرکشتگان همه
خصم ِ تو اند ، لوح ِ ندامت به جا منه
ارث پدر نبردی از اسلام بیش ازین
زین بیش ، بار ِ ننگ به دوش ِ خدا منه
بیش از دگر کسان ، به خداوندی خدای
مُسلم نئی ، به لب ، سخن ِ ناروا منه
هرگز حقت ولایت ِ مطلق نداده است
بر جبهه مُهر مُهتدی و مقتدا منه
دست اندر آستین تو با کین در آشتی ست
این دست را به دست ِ رسول ِ خدا منه
اللّه را به داو ِ سیاست نهاده ای
اللّه را ، اِله در انبان ِ لا منه
ایرانیان ولایت ِ مطلق نمی خرند
مسند در این گذرگه دیرآشنا منه
محجور نیستند و صغار ، اهل ِ این دیار
چوپان مشو ، به گرگ نوید و ندا منه
شال ِ پیمبرت به بر است ای امام ِ شهر
بر دوش ِ خویشتن شنل ِ کودتا منه
نسلی که زیر پای ستم خم نمی شود
بر زخم ِ وی نمک به نشان ِ دوا منه
از حکمت ِ تو غیر ِ تباهی ندیده اند
حکمت میار ، دیده مبین ، توتیا منه
ما عاشقیم ، عاشق ِ آزادی و نشاط
زینگونه مان به خانهء سوگ و عزا منه
بگذار صبح خنده زند ، تشنه ایم ما
زین بیش کُند ِ ظلمت ِ محضش به پا منه
آزادگان ِ پاک در این خاک بیمرند
آلوده پای فتنه بر این خاک ِ ما منه
اینجا فضای آتش ِ صدها سیاوش است
ردّ و اثر ز دود ِ ستم بر فضا منه
درپوستین ِ خلق مینداز گرگ ِ آز
در چنگ ِ غول ِ جور ، کلید ِ بلا منه
بگذار کودکان ِ وطن نوجوان شوند
وین تیغ و داس در کف ِ دیوِ دغا منه
خون ریختی بس است ، ستم بیختی بس است
نهر ِ روان ِ خون سوی سنگاسیامنه
بگذار گل بروید و بلبل نوا زند
آتش به بال ِ بلبل ِ دستانسرا منه
از من پیام ِ ملت ِ ایران به گوش دار
خنجر به دست ِ زنگی ِ مستت هلا منه !ـ

...................................................................................

م.سحر
پاریس ، تروکادرو 26 خرداد 1388
برابر با 16 ژوئن 2009

۲۵ خرداد ۱۳۸۸

چشم ِ دنیا به شهر ایران است

....................................................
سیدعلی گفت واجب عینی
هست یک کودتای نعلینی
که از آن احمدی رئیس شود
مافیا گرم ِلفت و لیس شود
این وسط رأی ملتی کشگ است
آش ِگشنیز و دوغ ِ در مشگ است
لیک آسِد ولی غلط پنداشت
تخم ِ لغوِ ولایتش را کاشت
نسلِ امروز ، نسل ِآزادی ست
خار ِ چشم ِ فریب و بیدادی ست
راهزن را ز راه می روبد
راه فردای خویش می کوبد
مرد و زن شیر ِ روز میدانند
گرگ ها را ز شهرمی رانند
دل مام وطن بدیشان است
چشم ِ دنیا به شهر ِایران است.
.........................................................
م.سحر ـ پاریس ، 24خرداد 1388

مرگ مغلوب و عشق پیروز است

تو همان سرنوشت ساز خودی
زین جهنم بهشت ساز خودی
گروطن را ز بد نپیرایی
دوزخ افروز صبح فردایی
وقت آزادگان هم امروز است
مرگ مغلوب و عشق پیروز است
میهن اینک امید بسته ترا
چشم در راه دل نشسته ترا
دل در او بسته ای رهاش مکن
گوش جان بسته بر صداش مکن
میهن آن داستان آینده ست!ـ
که لبان تو اش سراینده ست!ـ
سوگواره ست یا حماسهءحال
تو سراینده ای و او قوّال!ـ
......................................
م.سحر، 24 خرداد 1388 ـ پاریس

۲۳ خرداد ۱۳۸۸

بیست و هشت مرداد است بیست و دوم خرداد

طرح از: خاور (برای «قمار در محراب»)ـ

بیست و هشت مرداد است بیست و دوم خرداد

کودتای دیگر کرد اوستاد ِاستبداد

خنجری به زهر آلود حکم دین بدو فرمود

بر گلوی ملت سود،بر زمین بی فریاد

وای ازین ستم کیشان وین شقاوت اندیشان

مظهر بدند، ایشان جان و جوهر بیداد

این ولی ّغدر آمد وآن به حیله صدر آمد

بامقام و قدرآمد، بد سرشت کژبنیاد

ای رهین ِ دستارش چند می کشی بارش؟

با وجود بدکارش چون شوی ز جور آزاد؟

ظلمتی به بیداری ست خانهء دلش تاری ست

پیر دیر مکاری ست، میر خدعه را استاد

جز به مشت سنگینش بردهان پر کینش

حرف عدل نتوان دوخت درس داد نتوان داد!ـ

شرم نی که شر باوست مار هفت سر با اوست

عالمی خطر با اوست این پلید ِ مادرزاد

هفت سر بکوبیدش وز وطن بروبیدش

اومباد و بنیادش ، جز وی ، آنچه بادا باد!ـ



پاریس ، 23 خرداد1385


م.سحر




................................................................

۲۲ خرداد ۱۳۸۸

22 خرداد1388



روز انتخــابـــات 22 خـــرداد 1388
برای درج در حافظهء تاریخ ، این چند بیت تحریر شد

.............................................................................

تا که دین شد باسیاست هم سخن

کیف پول اهل دین آمد وطن

سرنوشت مردم ایران زمین

شد چنین ابزار دست اهل دین

ننگ ِ سی ساله ست و رأی چون منی

نیست غیر از بیعتی با دشمنی!ـ

ننگ سی ساله ست و لبخند دروغ

می دمد دشمن فریبش را به بوق

مام میهن زیر شیخ افکندایم

می تماشائیم و غرق خنده ایم

مام میهن را به گادن می دهیم

نام آنرا رأی دادن می نهیم

.............................................

م.سحر

خریت ، شعری از نیما و بازسرائی از م.سحر

خـــــرّیت

شعــری از نیمـــــا و م.سحــــر

.............................................
امشب شعری ـ ودرحقیقت یک فابل یا افسانهء منظومی ـ ازنیمایوشیج می خواندم به نام «خریّت». ـ این شعر داستان خری را روایت می کرد که با دیدن عبور فیل از رودخانه ، گمان می برد که سنگینی فیل است که موجب گذشتن بی مخاطرهء او از میان امواج تند رود شده است.
و با این خیال خام ، روزی که بار سنگینی بر او نهاده بودند ، هوای فیلی به سرش می زند و به قصد عبور وارد رودخانه می شود. نتیجه آن که ابتدا هجوم تند سیلاب ، بار اورا می بَرد و خر اسیر سرعت امواج روندهء رودخانه می شود و در حالی که برای نجات خویش از امواج رودخانه در میان آب دست و پا می زند ، با خود می گوید که :«اگر ازین ورطهء بلا برهم دیگر هرگز گرد فیلی نگردم و با همین خریت خود بسازم . زیرا سنگینی ذاتی ست که ارزش دارد نه باری که دیگران روی گـُرده ات می نهند!»ـ
این داستان را نیما به نظم آورده . من که زبان این شعر را اندکی ناروشن یافتم ، به قصد تفنن خواستم آنرا از نو نظمی بدهم تا ببینم چه حاصل خواهد شد و نتیجهء آن شد این مثنوی کوتاه ، در بحر متقارب یعنی هموزن بوستان سعدی یا شاهنامه فردوسی .ـ
امیدوارم که نا روش تر از منظومهء نیما از آب در نیامده بوده باشد .ـ
اما بد نیست که نخست ابیات
نیما یوشیج را بخوانیم .


خریّت

بیچاره خرک دید در آن گوشهء دشت
فیل آمد و آسان ز سر ِ آب گذشت
دانست چو در پی سبب جستن شد
سنگینی او باعث بگذشتن شد.
یک روز که بار او بسی بود وزین
افتاد در آب و بود غافل از این
اول بارش ربود آن سیل مدید
وانگه وی را فکند و در ورطه کشید.
گفت : ار برهم ، بیابم از آب مفر
فیلی نکنم ، هم آنچنان باشم خر
از بار وزین کس نجویم سودی
سنگینی ذاتی است که دارد بودی

ـــــــــــــــــــــــــــــــ نیمایوشیج

خریت


خری دید فیلی که آسان گذشت

ازین سوی آبی به آن سوی دشت

گمان برد کاینسان گذشتن ز رود

ز سنگینی ِ وزن آن فیل بود

چو فردا خداوند خر بست بار

بر آن خر که تا بر پُل آرَد گذار

به دل گفت با خود ، خر بی بدیل

که بارم وزین است و کارم چو فیل

مرا پل نزیبد که خود پیل وار

توانم گذر کردن از رودبار

چنین غافل از بازی ِ سرنوشت

به رود آمد و پای در آب هِشت

به پایش چنان موج کوبید مشت

که بار گران اوفتادش ز پُشت

خرک ، بار سنگین به سیلاب داد

وزان پس تن ِ خویش بر آب داد

در آن سیل با گریه می گفت خر

کزین ورطه گر زنده آیم به در

نگردم دگر گِرد ِ اصحاب فیل

خریت مرا بس به عمر طویل

***

وزین باش با گوهرخویشتن

که بار کسان نیست جز رنج تن

ـــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ م.سحر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــپاریس ، 12.7.2009
........................................

۱۸ خرداد ۱۳۸۸

نادر نادرپور و چشم انداز های تازه در شعر فارسی


نادر نادرپور
و چشم‌اندازهای تازه در شعر فارسی
گزارش رادیو فردا از برنامهء بزرگداشت نادر پور در پاریس



................................................................................
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در گفت‌وگو با م. سحر

۱۳۸۸/۰۳/۱۸
میر علی حسینی

به مناسبت هشتادمین زادروز نادر نادرپور شاعر معاصر ایرانی، همایشی در تجلیل از او توسط انجمن فرهنگی ایرانیان مقیم فرانسه در پاریس برگزار شد.در این همایش، پیام تحسین‌آمیزی که احسان یارشاطر در وصف نادر نادرپور و اهمیت او نوشته بود، قرائت شد.پس از آن پیام صوتی سیمین بهبهانی در ستایش از نادر نادرپور پخش شد، و جمشید بهنام پژوهشگر ایرانی شماری از خاطراتش با نادرپور را بیان کرد.در بخشی دیگر، پوپک نادرپور دختر شاعر که خود به عنوان مردم‌شناس در پاریس فعالیت دارد درباره پدرش سخن گفت و شعری را که خودش برای نادرپور سروده بود، ارائه کرد.پس از آن پروان جمشیدی سرپرست کرسی زبان‌های خارجی در دانشگاه شهر دوشنبه درباره تأثیر شعر نادرپور در تاجیکستان و ادبیات آسیای میانه و فرهنگ مشترک با ایران سخنرانی کرد.پس از آنکه شعری از نادرپور با صدای خودش پخش شد، محمد جلالی چیمه (م. سحر) شاعر ایرانی مقیم پاریس، ضمن سخنرانی درباره نادرپور، شعر «کهن دیار» را که به غزل ۲ مشهور است ارائه کرد.م. سحر در گفت‌وگویی با رادیو فردا به بررسی جایگاه نادر نادرپور در شعر معاصر ایرانی پرداخته است.رادیو فردا: جایگاه نادر در شعر معاصر ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟م. سحر: جایگاه نادرپور در شعر مدرن فارسی جایگاه والایی است. او بی‌شک پس از نیما یکی از پایه‌گذاران شعر مدرن در ایران محسوب می‌شود. نادرپور پیشنهادهای نیما را در دو بعد مختلف یعنی بعد چهارپاره‌سرایی و همینطور شعر آزاد متکی به عروض نیمایی با خلاقیت و همراه با دانش زبانی و آگاهی که از شعر اروپا داشت، و در نتیجه با نگاهی نو به جهان و انسان همراه با وسواس و دقت هنری خاصی که همواره داشت، پی گرفت و هر دو شاخه را به شیوه خودش توسعه داد و تکامل بخشید.نادرپور به واسطه قدرت و دانشی که در شعر و ادب فارسی و فرهنگ ایران داشت و به دلیل توانایی‌اش در شعر کلاسیک و دقت و وسواس، اندیشه‌ها و عواطف و حساسیت‌های خود را طی گذاری آگاهانه و همراه با گام‌هایی مطمئن در تجربه شعری خود بازتاب داده است و حاصل آن شعری شده بسیار زیبا، نو و با زبانی شسته رفته و روشن و فصیح که در عین حال چشم‌اندازهای تازه‌ای در شعر فارسی باز کرده است. چه تفاوت‌هایی وجود دارد در شعر نادرپور و شعر آدم‌هایی مثل اخوان ثالث و شاملو؟البته مقایسه چند شاعر بزرگ در فرصت کوتاه دشوار است. در میان پیروان بلافصل نیما، پس از نیما، هیچ شاعری به شکلی که نادرپور با طبیعت پیوند دارد، پیوند ندارد. تصویرسازی‌های نادرپور، نازک‌کاری‌هایی که با آفریدن صور خیال [ایجاد می‌کند] و نقش‌پردازی‌های زبانی که در شعر نادرپور هست، در شعر دیگران نیست.نادرپور با کوشش آگاهانه‌ای که در زمینه سرایش چهارپاره کرده، شاعران بزرگی را از جمله فروغ و مشیری و بعضی شاعران دیگر را زیر تأثیر قرار داده. نادرپور، درختی که ریشه در خاک داشت، در پنجاه سالگی ناچار شد کشور را ترک کند و خودش را به قول حافظ به ملک دیگری اندازد. این برای او بسیار دشوار و ناگوار بود.شما اشاره کردید که دستمایه شعر نادرپور بیشتر در پیوند با طبیعت است. آیا این به این معنا می‌تواند باشد که فقط طبیعت، یا مسائل اجتماعی هم در شعر نادرپور جایگاهی دارد؟نادرپور با توانایی که در شعر کلاسیک و زبان فارسی دارد، تأثیرپذیری از شعر اروپا را هم توانسته منتقل کند، آن را وارد عرصه شعر فارسی کند. تصویرهایی شگفت و زیبایی که آفریده، خاص خودش است. وقتی گفتم با طبیعت پیوند دارد، طبیعت از طریق این زبان تصویرهای شاعرانه و صور خیال که هنگام سرایش ایجاد می کند، به راحتی دیده می‌شود. بخصوص شعر اجتماعی را نادرپور پس از خروج از کشور با توان بیشتری پی گرفته است و مسائل اجتماعی، انعکاس آنچه بر ایران رفته، بر کشور او گذشته، در شعرش به وضوح دیده می‌شود. آیا از نادرپور امروز در ایران می‌شود به راحتی کتاب‌هایی پیدا کرد؟متأسفانه نه. البته در یک دوره که وضعیت انتشار کتاب ساده‌تر شده بود، مجموعه‌ای از آثار او چاپ شد اما غربت سد بزرگی در مقابل نشر آثار او ایجاد کرد و این است که حق نادرپور، آنطور که باید، ادا نشده در جامعه خودش؛ ولی او جایگاه واقعی خودش را به عنوان یکی از پایه‌گذاران شعر معاصر ایران پیدا خواهد کرد.

زبان فارسی و حقوق شهروندی


اسکناس «بیرتومانی » باقروفی در حکومت یکسالهء فرقهء دموکرات
ظاهرا شیخ کروبی قصد دارند شمایل مبارک خود را در آینده زیب ِ چنین اسکناس هایی کنند ، که خدا به خیر کند! ـ
حدود سه هفته پیش مطلبی خواندم از آقای عباس عبدی در نشریه «برای یک ایران» که در این مطلب جناب ایشان تحت عنوان « مديريت قوميت‌ها در دست نهاد اطلاعاتی است» ، مسانلی را عنوان کرده بود که به نظر من بسیار نادرست و خطرناک بود.ـ
گویا ایشان از اطرافیان شیخی هستند به نام کروبی که این روز ها قصد تصاحب کرسی ریاست جمهوری نظام اسلامی ایران را دارند و همراه با رقبای خودی ِ خود که همگی از دوستان و هم پیمانان و همدستان سابق خودِ ایشانند و از غربال شورای نگهبان نظام ولایی گذشته اند و به مردم معرفی شده اند تا امت همیشه در صحنهء ایران بنا بر تکلیف شرعی خود و با امر ولایت مطلقه فقیه و به تأسی از وصایای امام ، با یکی از آن چهار برگزیدهء نظام بیعت کند.ـ
القصه بابت این نمایش رقت آوار این روز ها سر و صدایی در ایران و در انواع وسائط ارتباطات جمعی به راه انداخته اند و کروبیان ملاء اعلا را هم سبزپوش کوشش های ریاست طلبانه خودکرده اند و عیسوی را با موسوی در وضعیت جنگ و جدال انتخاباتی قرار داده اند و تا آنجا ها که خط قرمز نظام محفوظ بماند و قداست امام خدشه ای نیابد، بر سر و کلهء هم می زنند و سرقت ها و چپاولهای یکدیگر را به رخ جماعت می کشند و بازار زرگران را به صحنه های نمایش و معرکه گردانی های رسانه ای خود بدل کرده اند و البته این موضوع مورد بحث من نیست.ـ
اما جناب عبدی که گویا یکی از گردانندگان و سازماندهندگان و ایدئولوگ های «نهضت کروبیه» هستند ، در مقاله ای که یاد شد ، مواردی را طرح کرده اند که با قوام ملی ایران و با وحدت این سرزمین میانهء آشتی جویانه ای ندارد و در نهایت، آسیاب دشمنان و طرفداران نظریات جدایی خواهانه در کشور ما را آب می دهد و آتش بیار معرکهء آنان می شود.ـ
عین مطلب ایشان را در اینجا می توانید ببینید.ـ
من همچنان که گفتم یادداشت کوتاهی خطاب به ایشان و ذیل آن مقاله در نشریه «برای یک ایران »گذاشتم که متأسفانه مسئولان آن نشریه الکترونیک از درج آن خود داری کردند.ـ
امروز مطلبی دیدم و در حقیقت بیانیه ای از جبههء ملی که بسیار مستدل نظریات تحریک آمیز کروبی و تئوریسین قومی ایشان آقای عبدی را نقد کرده بود. ـ
به یاد آن یادداشت افتادم و به نشریه «برای یک ایران» سری زدم تا ببینم یادداشت مرا درج کرده اند یا نه ؟ که نکرده بودند.
از این رو این یادداشت کوتاه را که حدود سه هفته پیش نوشته شده و روی سخن با آقای عباس عبدی دارد روی همین اوراق قرار می دهم، ثبت روزگار را!ـ

و اینک آن یادداشت:ـ

به آقای عبدی بگویید در ایران زبان های گوناگون وجود دارند و فقط زبان ترکی موجود نیست. اگر شما مقصودتان از برابری افراد برابری در زبان هاست و به نظر شما هرکس در هرگوشه ایران به هر زبانی که زبان باز کند باید به همان زبان درس بخواند و به مدر سه و دانشگاه برود، تا از مساوات شهروندی و حقوق برخوردار شود، کار ایران و ایرانیان را به محال تعلیق فرموده اید و ریشهء وحدت ملی را در ایران خشکانده اید و یک برنامهء هویت زدایی عمیق فرهنگی از مردم ایران را به سیاست پیشگان سطحی که جز نُک دماغ و منافع زودگذر سیاسی خود را نمی بینند پیشنهاد داده اید. یکبار برای همیشه باید این سخن را که 100 سال است همهء بزرگان و اندیشمندان این کشور از دهخدا ها و بهار ها و کسروی ها و شهریارها و ساعدی ها بگیر تا دیگران ، همه تکرار کرده اند ، آویزهء گوش کرد که بدون زبان مشترک وملی فارسی ، ایران پایدار نخواهد ماند و دوستی ها و پیوندها به دشمنی و کینه و نفرت قومی و برادرکشی و در نتیجه تکه پاره شدن ایران منتهی خواهد شد. زیرا به قول دکتر غلامحسین ساعدی که خودش آذری و بسیار بافرهنگ بود و به طیف چپ هم متعلق بود ، «زبان فارسی ستون فقرات یک ملت عظیم است» حالا شما من نمی دانم این تئوری ها را از کجا می آورید و چهل پنجاه عدد رأی برای یک آخوند مثل کروبی چه ارزشی دارد که شما میخواهید ستون خیمهء فرهنگ و همبستگی ملت ایران را بکشید؟ فقط برای این که چهار پنج تا فعال قوم گرا و پنج شش تا عنصر پان ترک و پان عرب برای شما کف بزنند و زنده باد عبدی بگویند؟ آقای عبدی بیش از این احساس مسئولیت کنید لطفا! ـ
م.سحر


پاریس، نیمه اول ماه می 2009