۲۵ آذر ۱۳۸۷

آه ، ای صدای زندانی


آه،ای صدای زندانی
بــه یــــاد بهـنـــام زارع


آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها
آیا شکوه یأس ِ تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد؟

فروغ فرخزاد

این نوجوان ایرانی را ملایان به نام عدالت کشتند.ـ
شما که هنوز قلبی در میان سینه هاتان می تپد.ـ
شما که روزی ، دلی براحوال ِ نوع انسان سوزانده اید
شما که بنی آدم را اعضای یک پیکر می دانستید
به آخرین صدای این نوجوان شیرازی
که به لهجهء حافظ از شما دادخواهی می کند گوش فرادهید!ـ
میگوید: آیا کسی هست که به فریاد من برسد؟
در کربلا نیست! ـ
سه سال است که در زندان عادل آبادِ شیراز (عجب اسمی ! ) در بند است ـ
آخرین لحظه های زندگانی کوتاه و سرشار از غم و رنج اوست .ـ
حسین نیست ! بهنام است!ـ
به شمر نمی گوید! به یزید نمی گوید! به شما می گوید!ـ
می گوید:ـ
هَل مَن ناصر و یَنصُرنی
آیا کسی هست که مرا یاری کند
صدای او را بشنوید که در عمق چاه بیخبری و بی رگی
و بی اعتنایی ِ هم وطنانش گم شد.ـ

نترسید ! به این نشانی اشاره کنید و صدای او رابشنوید
..................................................................................

این دو بیت و این مطلب را هم یک سال پیش از قتلِ این نوجوان
روی این اوراق قرار داده بودم .ـ
اگر خواستید نگاهی به آن بیندازید:ـ