۲۸ دی ۱۳۸۷

میراث ِ شاملو


با خواندن خبر برچیده شدن خانه شاملو و پراکنده شدن ِاشیاء و یادگار های زندگی مشترک و عاشقانهء او با آیدا سرکیسیان دلم فشرده شد و این شعر را نوشتم . حالا هرکسی هر قضاوتی که می خواهد بکند. این چند کلمه حرفهایی ست که از مدت ها پیش قصد گفتنشان را داشتم و به راستی چه زود فرزندان آن شاعر بزرگ فراموش کردند که اگر آید نبود ، سی چهل سال پیش ازین شاعر از جهان رفته بود! وچقدر دردناک است رفتارما ایرانی ها با مردان و زنانی که آنها را به ظاهرعزیز می داریم ! م.سحر

.........................................................................................................
کاروانی زده شد ، کار گروهی سره شد
لبیبی



میــراث ِشــامـلـــو

شاملو رخت ازین جهان بربست
کاروان رفت و کار ، یکسره شد
شعر ِ نو جامهء عزا پوشید
وین خبر در جهان مُخابره شد

بعد ِ مرگِ مُراد ، اشگ ِمُرید
رودباری روان به مَرمَره شد
آن به سرکوفت وین به سینه نواخت
ضجّه، رَشگِ صدای زنجره شد
هر که زان پیشتر به میمنه بود
زین خبر رهسپار میسره شد
آن به بیمار سان و این به مزار
چرخ چرخان به سان ِ فـِرفـِره شد
رفت شاعر ، بماند از او آثار
خلق را فرصت ِ مُفاخره شد
این پسر خوانده ، آن عمو زاده
سر ِ عمّ و پسر مُکابره شد
زید، قلیان گذار محفل ِ پیر
عَمرو ، آتش بیار مجمره شد
آن به خطـّی خطابه خوان ِ امور
وین رُمان باف ِ نقل و خاطره شد
آن یکی ذکر ِ بُطر ِ ودکا کرد
واندگر میزبان ِشبچره شد
این به شعر اندر آزموده ترین
وان به نثر از یلان ِ نادره شد
هریکی رقعهء مُراد به کف
سر ِ پرگار و قوس ِ دایره شد
پسری چارنعله شاعر شد
دختری پنج روزه شاعره شد

رفت زی خاک ، شاعری عاشق
صاحب سنگ ِ گور و مقبره شد
آتش ِ کینه ماند و شوکت ِشعر
یادِ شاعر دچار نائره شد
مُسلمین سنگِ گور بشکستند
وقت ِ قهر ِ قوای قاهره شد

روز ِ میراث خوارگان آمد
بر سر مُرده ری مذاکره شد
آن یکی پیپ خواست وین پاپوش
واندگر خواستاراُستُره شد
آن یکی در کشید و این دیوار
واندگر پنجه سای پنجره شد
همچو برقی که اوفتد به شَجَر
سر ِ شاخ ِ شَجَر مُشاجره شد
یارِ ِ عاشق ز حلقه شد بیرون
خسته از این جدال ِ مسخره شد
ابن احمد ، سیاوش ، آخر کار
صاحب ِ خیک ِ روغن و کره شد
سیصد و بیست وشش هزار هزار
داد و میراث ، بی مُخاطره شد
قاضی شرع ، حُکم ِ یغما داد
شهر تسلیم ِ رأی صادره شد
دوستان بور و آیدا مجبور
خانهء شاملو مصادره شد ! ـ
کاروانی نبود تا بزنند
حمله ، صرف ِ دو پول ناسَره شد ! ـ

مثـَلی بود از زمان قدیم
آمد و وارد ِ مناظره شد :ـ
ـ« تـَره کـِشتیم ، قاتق ِ نان را
قاتل ِ جان ما همان تـَره شد ! »ـ



م.سحر
پاریس ، 17.1.2008


خبر را هم می توانید در اینجا بخوانید


.................................................................
و باقی ماجرا را از زبان آید می توانید
از اینجا ببینید و بشنوید



........................................................................................................