۰۷ بهمن ۱۳۸۷

باز هم در بارهء منظومهء« قصهء ما راسته» ـ

بازهم دربارهء منظومهء
ـ « قصــّهء مــا راستــه !»ـ

تصویر اسکناس بیرتومانی حکومت یک سالهء باقروف و سیدجعفر پیشه وری
...............................................................................

پس از انتشار این منظومه در بعضی سایت های فارسی زبان و سپس درج کامل آن ، روی همین اوراق، شاهد اظهار نظرهای گونه گون بوده ام. البته بسیاری از دوستان و هم میهنان ضمن پیام های الکترونیک یا تلفنی خود اظهار محبت کردند. گروهی از این دوستان ، منظومه را برای آشنایان خود فرستادند و برخی نیز اصل منظومه یا نشانی آن را روی سایت هایی که در اختیار داشتند قرار دادند. البته همچنان که انتظار میرفت عده ای نیز آن را ناخوش یافتند و به مذاق فکری شان سازگار نیفتاد ، ازین رو اینجا و آنجا در حاشیه برخی سایت ها یا با فرستادن پیامهایی به این سوو آن سو ، نارضایتی خود را ابراز داشتند!ـ
از آن جمله گویا برخی ناراضیان، ازهادی خرسندی که نشانی منظومه را در نشریهء اصغرآقا قرار داده بود گله کرده اند و شرح این گله گذاری ، درنشریه اصغر آقا چنین آمده است:



ـ«وقتي لينک به سروده ي آقاي "م.سحر" داديم, گفتيم که پاسخگوي محتواي شعر، خود شاعر است. با اين حال؛ چند تن از دوستان متن سخنراني خانم فاخته زماني را براي ما فرستاده اند با اين گلايه که انصاف نيست چنان پاسخي - که آقاي م.سحر داده است - به چنين سخنان سنجيده اي.با اينکه ما فقط لينک به سايت م.سحر داده بوديم، اينجا بي آنکه حواله به جاي ديگر بدهيم، مستقيماً حرف هاي خانم زماني را نقل ميکنيم و افسوس ميخوريم که سروده ي آن شاعر توانا با آن ظرافت ها و ريزه کاري هاي زباني، مورد دلخوري بخشي از هموطنان است.من که در رگ فرزندانم خون عربي و يزدي و خراساني و کاشي و کرمانشاهي و ترکي و تاکستاني (به تحقيق و تا آنجا که ميدانيم!) جرياني مخلوط دارد، به کلي از عالم اين مباحث دورم و شعر م.سحر را - که به من هم لطف تقديمش را اعطا کرده (جمله؟ غلط؟ گمان نميکنم. حرفم همين است، عوضش نميکنم!) - دوست ميدارم به خاطر شيرينکاري هاي زباني اش.» ـ
بدین گونه من نیز خود را ناگزیر یافتم تا برای رفع هرگونه سوء تفاهم توضیح زیر را بنویسم و برای نشریهء اصغر آقا بفرستم که نوشتم و فرستادم. اکنون درج این یادداشت توضیحی را برای اطلاع خوانندگان خود در اینجا بی مناسبت نمی یابم . ـ


اصل منظومه را با مقدمه و یادداشت همراه آن می توانید در همینجا ببینید

باسلام


اولا خیلی خوشحالم که طنزپردازنکته بین و دقیق و صاحب طبع روانی مثل هادی خرسندی زبان و فرم آن شعر را که با کمال صمیمیت تقدیم اوکرده ام پسندیده و آن را برخوردار از ظرافت و شیرینکاری زبانی دیده و نشانی آن را در اصغرآقا به اطلاع خوانندگانش رسانده است. ممنون ازهادی عزیز
و بازهم ممنون که متن سخنرانی آن بانو در «نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد »را همراه با مقدمه اش در اصغر آقا درج کرده تا هموطنان ببینند و خود قضاوت کنند. ـ
اما آن شعر ، همچنان که در مقدمهء آن آمده ، نخست به تأثیر از سخنان این خانم سروده شد اما مضمون آن فرا تر از آن بود که اعتراض به سخنان ایشان شمرده شود .ـ (توضیح آن را در سحرگاهان می شود دید).ـ
پس از آن که نسخهء نخستین آن در برخی سایت ها منتشر شد ، من شعر را کاملا تغییر داده ام و ابیات فراوانی بر آن افزده ا م و هم اکنون منظومه ای شده است نزدیک به 90 صفحه که اصلا و ابدا روی سخن با شخص خاصی ، از جمله آن بانو ندارد و به مسائل تاریخی و به نکاتی می پردازد بسی فراتر از ادعا های ایشان در نشست «کمیسیون حقوق بشر». ـ
بنا بر این مضمون این منظومه حول مسائل بسیاری ست که دعوی های 60 الی 70 سالهء پان تورکیستی یا پان عربیستی جزئی از آن محسوب می شود.ـ
می دانیم که این گونه دعوی ها که ریشه در منافع سیاسی و ادعاهای ارضی بعضی همسایگان دارد ، و از نظریه پردازی های 80 سالهء حزب کمونیست شوروی و تئوری های شخص استالین دربارهء مسئلهء ملی متأثر و بر آنها متکی ست ، ملت ایران را به « ملل گوناگون » تقسیم می کند و زبان سراسری و ملی و مشترک ایرانیان یعنی زبان فارسی را «زبان یک قوم» ساختگی و ناموجودی به نام «قوم یا ملت فارس» می شمارد، و آنرا وسیلهء سرکوب«ملت های دیگر ساکن ایران» می داند و مدعی ست که از زمان رضا شاه تا امروز «ملت فارس» آنرا بر «ملت های دیگر» تحمیل کرده است . مدعیان این نظریهء ضد ایرانی حتی زحمت این پرسش را به خود نمی دهند که : آخر اگر زبان فارسی از زمان رضا شاه در ایران رسمی شده است، پس چرا مظفر الدین شاه که خود ترک زبان بود ( صداو لهجهء بسیارغلیظ ترکی او را این روزها در اینترنت می شود شنید) فرمان مشروطیت را به زبان فارسی نوشت و امضاء کرد. یا چرا قانون اساسی مشروطیت که با فداکاری و همت قهرمانان آزادی که غالباً ایرانیان استان آذربایجان بودند ، و همه کارهء مشروطیت بوده اند ، به زبان فارسی نوشته شد؟ یا چرا عهد نامهء ننگین ترکمانچای و گلستان که به امضاء فتحلیشاه قاجار رسیده به فارسی نوشته شد؟ مگر فتحعلیشاه قاجار خود را خاقان بن خاقان بن خاقان نمی نامید و نسب خود را به چنگیزخان مغول نمی رسانید؟ـ آیا این آقایان و خانم ها از فتحعلیشاه هم ترک ترند و اگر به جای ایشان بودند ، قرارداد ننگین ایران فروشانهء خود را به ترکی می نوشتند؟ـ
سخن بسیار است اما فرصت نیست. ـ
این گونه سخن پراکنی ها و دروغبافی هایی که ریشه در تبلیغات بیرون از ایران دارند دل هر ایرانی وطندوست و آزادیخواهی را به درد می آورند. شعری هم که من نوشتم نوعی عکس العمل نسبت به این گونه تحریکات و نهیب به کسانی ست که دیگر شورش را درآورده اند. ـ
من وارد ریز مطالب نمی شوم. در این زمینه نظراتم را در کتاب
«زبان فارسی و هویت ایرانیان»
مفصلاً نوشته ام و نشانی آن را در «سحرگاهان» می توان یافت. ـ
در اینجا فقط اشاره وار می گویم و می گذرم که نمی شود ایرانی بود و حقوق بشر را به ترک یا فارس تقسیم بندی کرد. ـ
اگر کسی ایرانی و واقعاًطرفدار حقوق بشر است باید از حقوق همهء ایرانیان دفاع کند و نه آنطور که این خانم و همفکرانشان چند سال است درخارج، بشر ایرانی را به ترک و لر و فارس وکرد و عرب و غیره تقلیل داده اند. این اسمش بشر دوستی نیست. قبیله گرایی ست و هدفی جز تفرقهء ملی و در نهایت ازهم پاشیدن وحدت چندهزارسالهء ایران را در سر نمی پرورد. باقی دُم خروسها را خوانندگان هشیار به راحتی در سخنان ایشان خواهند دید و خود قضاوت خواهند کرد.ـ
اما یک بار دیگر هم تکرار می کنم. که این شعر به هیچ وجه روی سخن با شخص ایشان ندارد و با افکار و عقایدی معارضه می کند که غیر ایرانی و ضد ایرانی هستند و در این چند دههء تاریخ معاصر از سوی بیگانگان و قطعاً با غرض و مرض سیاسی به ایران وارد شده اند و پیش ازین بیشتر در لباس سرخ سوسیالیسم روسی وارد گود می شدند اما بعد از فروپاشی شوروی و بعد از اتفاقات بزرگ سیاسی که در منطقه رخ داده ، آن ردای سرخ را از تن بیرون آورده اند و با قبا و چوخا و شمد و لبّاده ونمد قومی ونژادی بر تن (البته با بهانه و ماسک ِ زبان )، به میدان جدال و آشوبگری سیاسی آمده اند. ـ
همین!ـ

شاد و تندرست باشید!ـ
.......................................
یادآوری : ـ
انتشار این یادداشت درنشریه اصغرآقا با تعدادی غلط های تایپی همراه شده بود که در اینجا اصلاح شدو همچنین یکی دو اشارهء جزئی که در آنجا از قلم افتاده بود بر آن افزوده شد. م.س.ـ
...........................................................