۲۶ بهمن ۱۳۸۸

صد روزنم از جان به سوی خانه گشوده ست!ـ

این خوشنویسی ، دوبیتی ست از شعر «درخت» من
که چند ماه پیش دوست نا دیده ای در ایران نوشته
و محبت کرده، آن را برای من فرستاده است . ـ

به بهانهء مسدود شدن این اوراق در ایران

ظاهراً چند روزی ست که دشمن ، دریچهء این اوراق را نیز به روی هموطنانم بسته است! نیازی به یاد آوری نیست که سخن هرگز در بند نمی ماند زیرا هزارن دریچهء نافروبستنی از دل ما به سوی میهن گشوده است و همواره گشوده خواهد بود. همین معنا را من سالها پیش در غزلی آورده بودم ، که هم اینک در اینجا مکرر می کنم.ـ


گولید و گمانید که.... ـ


ظلمید و مگر کُشتن و بردن نتوانید

شومید و جز آبادی مدفن نتوانید

بَستیدم اگرچند به دیدار ِ وطن راه

دزدیدن ِ مِهر ِ وطن از من نتوانید

همواره مرا آتش ِ این عشق ، نهان در

قلبی ست که برکندش از تن نتوانید

صد روزنم از جان به سوی خانه گشوده ست

حاشاک فروبستن ِ روزن نتوانید

بیهوده مکوشید به دل کندنم از دوست

کوبیدن ِ این باد به هاون نتوانید

گولید و گـُمانید که صاحبنظرانید

زینرو گذر از تیره به روشن نتوانید

آن روبَه آلوده به رنگید که رفتار

در جلوهء طاووس ِ مُلوّن نتوانید

زنگید و ظلامید ، از آنگونه که خود را

در آینه دیدار ِ مُبرهن نتوانید

در خون ِ سیاووش و اگر لشکر ِ تورید

آسودگی از خشم ِ تهمتن نتوانید!ـ


پاریس ، 11/3/1996
م.سحر

.....................................................................