۲۱ اسفند ۱۳۸۸

غزل دیگر

ستارگان همه بر خوان ِشب درخشانند

م.سحــــر

..................................................ــــ

نگه چو آینه در چشم ِ آفتاب مکن

بر او درنگ ِ دل، اندک تر ازشتاب مکن

کویر می سپُری جان ِتشنه را دریاب

خیال ِ آب ، درآئینهء سراب مکن

دلا زسوختنت بهره می برَد پرواز

بسوز و پرتواین شعله را خراب مکن

ستارگان همه بر خوان ِ شب درخشانند

ز بی وفایی خورشید اجتناب مکن

بِهل که ماه به ما جرعه ای بنوشاند

شبانه را سپَر از پردهء سحاب مکن

نظر به تاب ِدل افروز رنگ و نور آور

هوای روزنه در خانهء حباب مکن

جهان ِماست حبابی کزو قرار مخواه

وَزو تصوّرِ رامش ، مگر به خواب مکن

گناه نیست، مپوشان که دوست میداری

بنای صومعهء مهر درحجاب مکن

دریغ از آن دم ِ گرمی که می زنی بی دوست

بهار طی شده بی دوست را حساب مکن
10.3