۰۳ فروردین ۱۳۸۹

بــــهـــــزاد جــــــــــــان

با یاد و برای بهزاد مهرانی ، این غزل سروده شد. ـ
انسان آزاده ای که تنها به دلیل دفاع از حقوق بشر وبه گناه خدمت به مردم

و به میهن درهفته های اخیر دستگیر و زندانی شده است . ـ

.........................................
بهــــزادجــــــان


بهزاد جان ، دوباره جهان شاد می شود

رشگ ِ نگارخانهء بهزاد می شود

ویرانه ها که دستِ ستم کرد بر زمین

روزی به دست ِ دوستی آباد می شود

آن مرغ را که خو نکند با قفس ، بگوی

کاین بند ِ کین ، گسیخته بنیاد می شود

فردا پس از گذار زمستان بهار و باغ

گردشگه پرندء آزاد می شود

دیوارهای تیرهء دهشت دراین دیار

بی شک غبارِ قافلهء باد می شود

از بد به جا نمانـَد جز استخوان ِ ننگ

زان ننگ ، تاابد به بدی یاد می شود

وان صورتِ مثالی ی ِ بیدادشهرشان

محنتسرای شوکت ِ شدّاد می شود

ظالم ، ذلیل عزت ِ آزادگان ِ خاک

بیداد ، خاک ِ بارگه داد می شود

عشق است و آبروی وطن پیر ِراه ِما

بهزاد جان، دوباره جهان شاد می شود

.................................................................................
م.سحر
پاریس سوم فروردین 1389