..............................................................................
ببر کزین شب ِ اندوهبار می بری ام
فرا تر از سفر است آن گذار دور و دراز
که بین ماه و زمین ابروار می بری ام
کدام سایه در آن سو نشسته بر درگاه ؟
مگر به خانهء چشم انتظار می بری ام ؟
مگرهنوز نگاهی چراغدارِ دری ست
شبانه ای که به شهر و دیار می بری ام ؟
مگر شکوفه ای از فصل سرد جان برده ست
که نزدِ شوکت ِ باغ وبهار می بری ام؟
پرنده ای که بر آب اوفتاده در طوفان
منم ، چگونه درین رهگذار می بری ام؟
منم که بال ِ شتابنده می زنم بر موج
تو چون زموج ِ بلا زی کنار می بری ام ؟
ببر مرا که قراری در این دیار نبود
کنون که دل شده ای بی قرار می بری ام!ـ
دلی به عرصهء آوردگاه در کف توست
ببر که داری ازاین گیر و دار می بری ام
ببر که ریشهء جان ، خاک ِ خویش می جوید
به شهر ِ رویش ازین شوره زار می بری ام