۱۶ شهریور ۱۳۹۰

برای عطش اورمیه



برای عطش ِ اورمیه


با پیرهنی سپید ، شورَش برپاست
زانرو که دلش چو کوره ای آتشزاست
ای هم وطنان، تشنه ترین برکۀ ما
در دامن اورمیه چشمش به شماست

آیا به غریو رُسته در شورآباد
از مادرِ ابر ، قطره ای خواهد زاد؟
بر سبزه و گل ، چکاوکی خواهد خواند؟
وان شاخۀ تشنه، غنچه ای خواهد داد؟

ای اهل زمان ، زمانه را دریابید
خود را به حضور ِ خود برابر یابید
آگاه شوید از آن که صید ِ قفسید
پر باز کنید و شوق در پر یابید

آیا غضب زمان ، زمان خواهد داد؟
طوفان ِ نمک به آسمان خواهد داد؟
در تاب ِ عطش نظر به جوبار تُهی
دریاچۀ اورمیه جان خواهد داد؟

***

دریاچۀ اورمیه گریان است
جانش به عطش ، دلش نمکدان است
فرداست که شوره زار طغیانش
آمیخته با غریو طوفان است

سرکردهء شب ، سراب می خواهد
وین شبکده آفتاب می خواهد
دریاچۀ اورمیه شورانگیز
فریاد زده ست آب می خواهد


9.9.2011
م.سحر