۰۴ شهریور ۱۳۹۱
چه می باید کرد؟
کیست تا بانگ برآرد که چه می باید کرد؟
وز سر ِ جان خبرآرد که چه می
باید کرد؟
رمزِ مِهر از دلِ عُشّاق فرو خواند و خوش
به رفیقان بنگارد که چه می باید
کرد؟
ز ِ رَه تجربه باز آید و این قافله را
نقشهء رَه بسپارد که چه می
باید کرد
خردِ پیر به کار آرَد و بر شورِ جوان
یک به یک باز شمارد که چه می باید کرد
کیست آن سایه که در روشنی روح زمان
ردّ پایی بگذارد که چه می باید کرد؟
ظلمتی بر سرویرانه نشسته است و امید
سرِ گفتار ندارد که: « چه می باید کرد؟»
م.سحر 24.8.2012
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر