.........................................
۱۳ بهمن ۱۳۹۱
بهمن 57
.........................................
بهمن ۵۷
با اجازه هادی خرسندی
.......................................
کاش طوفان شدیدم بهمن ۵۷
میربود و میدریدم بهمن ۵۷
کاش آن ساعت که میرفتم به روی پشت بام
مار و عقرب میگزیدم بهمن ۵۷
کاش قرآن بر کمر میزد اگر موی امام
لای آن میشد پدیدم بهمن ۵۷
کاش جای آن سخنهای دروغ از ضبط صوت
وق وق سگ میشنیدم بهمن ۵۷
بهمن پنجاه و هفتم راه دوزخ باز کرد
من به دالانش پریدم بهمن ۵۷
اصغر قاتل به سر میبُرد سطل بامیه
منهم از سطلش خریدم، بهمن ۵۷
یک خری عرعر کنان ما را به باغی سبز برد
خوب در باغش چریدم بهمن۵۷
بلشویکی با گروهش سوی مسجد میدوید
من به دنبالش دویدم بهمن ۵۷
گفت روح استالین رفته است در جلد امام
من به چشم خویش دیدم بهمن ۵۷
تند با آن پرچم سرخی که در کف داشتم
پهلوی منبر خزیدم بهمن ۵۷
متحد گردید گفتمای پرلترهای شهر
زیر این چتر سفیدم بهمن ۵۷
زنده باد اسلام میگفتم به نفع سوسیالیسم
اینچنین میعرعریدم بهمن ۵۷
چند روشنفکر اندر بار مرمر یافتم
یاوههاشان را شنیدم بهمن ۵۷
هرکسی افسار خود را دست گاوی داده بود
من سماقی میمکیدم بهمن ۵۷
از خودی بود آنچه خوردم با گروه لات و لوت
برخودی بود آنچه ریدم بهمن ۵۷
.............................................................................
با
اجازه هادی جان
وبابت
دستمریزادی به او
این
چند سطر فی البدیهه در فیسبوک ذیل شعر او تایپ شده است
م. سحر
جزیره رئونیون ۳۱/۱/۲۰۱۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر