۳۱ مرداد ۱۳۹۳

دریغ از یک متر و هفتاد صدم ؟ ـ


















...............................................


  دریغ از یک متر و هفتاد صدم !؟ ـ 
سیمین به خاک سپرده شد /   زنده باد سیمین !
امروز سید علی خامنه ای آن یک متر و هفتاد صدم از خاک وطن را که سیمن درکنار همسر و یار خود آرزو کرده بود از وی دریغ کرد !
گویا او نمیدانست که ایران تنها حاک نیست ایران معناست. و تا ابد سینه های مردم آزاده مزار جاودانگانی چون سیمین است !
اما سید علی برود فکری به حال خودش بکند زیرا به طور قطع هنگامی که بساط تفگنداران و چماق کشان او دراین کشور برچیده شد ، گور او از این خاک گم خواهد شد و نامی از او جز به ننگ باقی نخواهد ماند .
حالا آیا تصور می کنند پیکر سیمین را دزدیده اند و با مصادره کالبد او و گذراندن جسم او از برزخ مراکز آلوده به ننگ حکومتی شان ، توانسته اند تا به معنای سیمین و به فریادهای مکرر سیمین ، به زبان و سخن و شعر والای سیمین و به آرمانهای آزادیخواهانه و استبداد ستیزانه او خدشه ای وارده کنند و غباری به دامن نام و شرف ماندگار او بنشانند؟ 
هرگز!
مهم نیست این که آیا امروز ، سیمین را یاران و فرزندانش به خاک سپرده اند یا مأموران لاشخوار وزارت اطلاعات و وزارت ارشاد سید علی خامنه ای !
زیرا صورت ظاهر هرچه که باشد ، حقیقت آن است که پیکر سیمین را فرهنگ ایران و تاریخ ادب این سرزمین و آرمان های آزادیخواهان صد و پنجاه سال اخیر ایران بدرقه کرده . به اشگ چشم خود شسته و به خاک سپرده است .
نه !
هرگز مزدوران حکومتی که به گوهر با ایران و ایرانیت و آزادگی و شرف ملی بیگانه اند مشایعان راستین سیمین به آن یک متر و هفتاد صدمی که از او دریغ کرده اند نبوده اند !!
بدرود سیمین. و درود سیمین !
یک متر و هفتاد صدم افزود قیمت وطنت
جان تو مشعل ماست ، بیرون از آن کفنت !

........................................ م.سحر
یک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم
یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم
یک متر و هفتاد صدم پاکیزگی ساده دلی
جان دلارای غزل، جسم شکیبای زنم
زشت است اگر سیرت من خود را در او می نگری
هیها‌که سنگم نزنی! آیینه ام می شکنم
از جای برخیزم اگر پرسایه ام بیدبنم
بر خاک بنشینم اگر فرش ظریفم چمنم
یک مغز و صد بیم عسس فکر است در چارقدم
یک قلب و صد شور هوس شعر است در پیرهنم
بر ریشه ام تیشه مزن ! حیف است افتادن من
در خشکساران شما سبزم بلوطم کهنم
ای جملگی دشمن من !‌ جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما آهی به نفرین نزنم
انگار من زادمتان کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم مهر از شما بر نکنم
انگار من زادمتان : ماری که نیشم بزند
من جز مدارا چه کنم با پاره جان و تنم؟
هفتاد سال این گله جا ماندم که از کف نرود
یک متر و هفتاد صدم : گورم به خاک وطنم

سینین بهبهانی 

هیچ نظری موجود نیست: