۲۳ بهمن ۱۳۹۳

بازیچۀ شقاوت و تخریب




 بازیچۀ شقاوت و تخریب
قصیده‌  از :  م. سحر

دین وامدارِ جهلِ عوام است
زین رو به دستِ جهل، زمام است
عزّت، ذلیل و عقل، به رنج است
نکبت مَدید و جهل، مُدام است
انسان به دام ِ وحشت و کین است
ایران اسیرِ حفظِ نظام است
خون در مقام زُهد، حلال است
می‌در مرامِ شیخ، حرام است
زجر و شکنجه، حُکمِ الهی
بابی ز علمِ فقه و کلام است
نامردمی به جامۀ دین است
دین، خونِ آدمی ش به جام است
خوش می‌کِشد قطارِ سیاست
سیرش به سرزمین ِ ظلام است
زینسان که لوحِ نام به ننگ است
نشگِفت از آنکه ننگ، به نام است
وینگونه با کمند ِ رذالت
آزادگی فکنده به دام است
خُرّم، نه آنکه غیرِ کنیز است
خوشدل، نه آنکه غیرِ غلام است
شرم و شرف نشسته به زنجیر
تیغِ ستم، برون ز نیام است
نسلی فتاده در بُنِ مذبح
گردن نهاده زیرِ حسام است
با عصر، آنچه هست، جدال است
با دهر، آنچه نیست، سلام است
تقدیرِ ملتی به گروگان
بیداد را زمانه به کام است
بازیچۀ شقاوت و تخریب
دین است و مذهب است ومرام است ! 
.......................
م. سحر
پاریس ۱۲. ۲. ۲۰۱۵

هیچ نظری موجود نیست: