از روسوفیلی تا چینوفیلی
روسوفیلی رسمِ حزب توده بود
چینوفیلی حلقۀ مفقوده بود
متحد شد روسوفیل وچینوفیل
زیرپای فیل ، ایران شد ذلیل
روس در ایران به دادِ دین رسید
مًهر و تسبیحِ نماز از چین رسید
کشور ایران به سعیِ اهلِ دین
گشت از مستعمرات روس و چین
اینچنین باهمت شیخ رذیل
شخص عزرائیل هم شد چینوفیل
راهِ ابریشم به ایران باز شد
تاجرِ ویروس ، دورانساز شد
با« کویدِ نوزده » در کوله بار
تاجرِ ویروس بر «ماهان» سوار
آمد از بهرِ زیارت سوی قم
تا روَد از قم به پاریس و به رُم
با متاعِ چینی اش در جامه دان
مرگ بارَد بر سرِ اهلِ جهان
اینچنین انسانیت با اضطرار
یورشِ ویروس را در انتظار
هریکی در خانه اش پنهان شده
سقف گویی برسرش ویران شده
مانده در تنهایی اش بی خورد و خواب
غرقِ اقیانوسِ بیم و اضطراب
هریکی سلّولی از خود ساخته
بستری در گوشه ای انداخته
دست در صابون و سر در پوزه بند
تا اجل بر وی نیندازد کمند
اینچنین ذرّاتِ مرگ و انهدام
گشته پنهان در علیک و در سلام
این از آن بی وقفه در حالِ گریز
هریکی در وحشت از ذرّاتِ ریز
دشمنِ مخفی روان بر بام و در
تا نفَس بستاند از نوع بشر
علم ، مستأصل ز دفعِ آفتش
دستِ دانش بسته ماند از هیبتش
دعوی اعجاز ها مُنحل شدند
اهلِ دین در صنفِ دلقک حل شدند
گشته خنده ستان ضریحِ اولیا
الکل از آنان کـُنَد دفعِ بلا
بسته شد دارالشّفاهای حرَم
داد استعفا طبیبِ محترم
ماند ه باقی گِردِ آن عالی رُباط
بخشِ مخصوصِ امورِ صیغه جات
بابِ اعجاز و شفا مسدود شد
ادّعا های طبیبان دود شد
سِحر و جادو دَکّه را تعطیل کرد
نُسخه های کهنه در زنبیل کرد
برگِ تعویذ و دُعا را موش خورد
دستِ جادوگر به تنبان جوش خورد
بستهٔ عنبر نصارا روی رَف
زیرِ بالِ خرمگس ها شد تلف
از بنفشه نیست روغن در مَطب
شد حکیم اُلجهل، حمّال اُلحَطب
همچنان در مسجد و دِیر و کِنشت
جهل ، مسحورست در شوقِ بهشت
پاک می لیسد در و دیوار را
تا کنَد دور از بلا زُوّار را
لیک آن ذرّات می چسبد به دست
می کند در حُفرۀ شٌش ها نشست
زائرانِ مُبتلا دور از حرم
می شود دَم هایشان بی بازدَم
جمله از ویروسِ پنهان غافلند
زانکه خود،مقتولِ جهلِ قاتلند
غافلند از آن که این ذرّات شوم
در خفا آرند بر جانها هجوم
می کنند از این دیار و آن دیار
جاری و پنهان به هر شهری گذار
گر بلا اینگونه تا ایران رسید
بسته بندی گشته از «ووهان» رسید
مرگِ ارزان آمد از اطرافِ چین
خنجرِ ویروسی اش در آستین
زانکه این کالای مُهلِک چینی است
قیمتش ارزان ولی تضمینی است
سوسیالیسمش خوش به بازار آمده ست
بر جهان سرمایه سالار آمده ست
پرچمی با بردگان افراشته
بُنجُلش بازار ها انباشته
کار، مُفت و کارگر خوار آمده
برده ٔ سرمایه سالار آمده
سوسیالیسم برده سالارانِ چین
مُهرِ استثمار دارد بر جبین
تاجرِانواع بُنجُل ها شده
ناو رانِ خشکی و دریا شده
می فروشد مرگِ عالمگیر را
می بَرَد با خود ، جوان و پیر را
گُلبُنِ انسانیت پژمرده شد
پیر و برنا ،صد هزاران جان پاک
رفت با نفرینِ خُفاشان به خاک
«این جهان کوه است و فعل ما ندا
بازمی گردد ندا ها را صدا» (مولوی)
«از مکافات عمل غافل» نباش
انتقام اینگونه می گیرد خُفاش
در طبیعت آنچه ویران کرده ای
جمله در آفات بازآورده ای
این متاع از چین اگرچه نوبر است
دستکارِ آدمِ ویرانگر است
آزِ انسان و قساوتهای او
تیغ دندان طبیعت خای او
از وی این خشم و عذاب انگیخته ست
بذرِ بیماری به عالم ریخته ست
کِبر و ناز و غَدر و قهر و ظُلم و زور
جای ، تنگ آورده الّا بر غرور
نیروی بی رحمِ آزِ رنگ رنگ
جای ، جز بر خودسری ها کرده تنگ
گویِ خاک از ظلم انسان در غم است
قهرِ او پاسخ به آزِ آدم است
این طبیعت گرچه پر مِهر و سخا ست
قهرِ وی کوبنده اما بی صداست
انتقامش خالی است از عرّ و تیز
ضربتش نرم است و دستانش تمیز
هست ناپیدا و دور از انتظار
قهرِ او را جلوه های بیشمار
گوش بر صوت نهانش تیز کن
بعد ازین زآزردنش پرهیز کن
ورنه کوبد همچو میخت بر زمین
تا شوی با دایناسورها هم نشین
می فرستد بسته در تابوت ها
تا شوی همسایه ٔ ماموت ها
۱۸ آوریل ۲۰۲۰
بازار خرافه
رسوایی شیخ
آمد کرونا که طبلِ اخطار زند
بر مردمِ خفته بانگ هشدار زند
پیروزی دانش و خِرَد را بر جهل
درگوش خرافه باوران جار زند
آمد کرونا که عقل پیروز شود
خارِ رَهِ جهلِ خانمان سوز شود
کالای فریب بی خریدار آید
بازار خرافه عبرت آموز شود
آمد کرونا که علم از ایمان بِرَهد
وز چنگ جنودِ جهل، انسان بِرَهد
هوش و خِرَد و دانش و ادراک بشر
زآنان که ز دین کنند دُکّان بِرَهد
«هروز یکی ز در درآید که منم !»
درجامه ء خوف و خطر آید که منم
دی تاخت بلای اهل دین بر ایران
حالی کرونا چو نوبر آید که منم
دیریست وطن زار و پریشان شده است
اسلام بلاى جان ایران شده است
زینگونه که بر پیر و جوان مى تازد
گویى کرونا نیز مسلمان شده است
آمد کرونا که آب کر خشک شود
با پشک خر و شاش شتر خشک شود
از ریشه وبن گیاه بد گوهر فقه
چون مغز فقیه مفت خور خشک شود
آمد کرونا که تاک پربار شود
مى پاک ترین متاع بازار شود
تطهیر شوند اولیا درالکل
ودکا سبب شفاى بیمار شود
از چین کرونا به سوى قم کرد گذار
تا شیخ نگردد از عبورش بیمار؛
چون گرگ زچنگ شیر و چون موش ز مار؛
نعلین به کف ز شهر قم کرد فرار
ای اهلِ زمان کز کرونا بیزارید
از وی اگر امید سلامت دارید
حُکم است که چون چله نشینان،چندی
از خانهٔ خود پای برون نگذارید
بر شاخهٔ غم شکوفه زاری داریم!
آغُشته به اندوه، بهاری داریم
از چین، «کرونا» به شهر ما آوردند
دردا که شگفت روزگاری داریم
جِن با ماهان به قُم ز ووهان آمد
از بهرِ خرید و خوردِ سوهان آمد
چون از کمونیستها دلى خونین داشت
با دعوتِ اسلام به ایران آمد
تعبیر کابوس ها
......................
کابوس های کودکی ام، در جوانی ام
جز ریشه در ندانی و در ناتوانی ام
بی باغبان به مزرعهٔ زندگانی ام
اوهامِ ذهنِ کودن ِ ناکاردانی ام
گرگِ زمینی اند و سگِ آسمانی ام
بندند بارِ خویش به شُغلِ شبانی ام
آویزه بر قنارهٔ نا همزمانی ام
سرشار دهشت است فضای روانی ام
نادانی ام وسیلۀ ناکامرانی ام !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر