۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۱

پنجه های جهل


 







تابلو از: م.سحر

پنجه های جهل

 

زاندم که عقل از سر انسان ربوده شد

درها همه به وادی دوزخ گشوده شد

رؤیای او به یورشِ کابوس شد بدَل

رخسار او به ناخُنِ دِهشت شخوده شد

می خواست بختِ خویش ،به عشق آزمون کند

جان و دلش به خنجرِ کین آزموده شد

لوح بقای خویش به سیلِ فنا سپرد

وآن بوده هاش از بُن ِ دندان ،نبوده شد

زینگونه با سوهانِ سفاهت ،سعادتش

در پنجه های شب زدهٔ جهل ،سوده شد

یاد و نمادِ روشنی اش از رخِ ضمیر

یکباره با تهاجمِ ظلمت زُدوده شد!

بختش تباه تر شد و روزش سیاه تر

روحش فسرده تر شد و رنجش فزوده شد!

 

م. سحر

پاریس ۱۷/۸/۲۰۲۱

هیچ نظری موجود نیست: