۰۳ شهریور ۱۳۸۵

شب است و باز دلم ...ـ

..............................................................................

شب است و باز دلم .... ـ



...................:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::...........................

.شب است و باز دلم بهر ِ دیدنت تنگ است

دقیقه ای که تو دوری هزار فرسنگ است

ندانمت زکجایی و کیست در نگهت

جُز اینقدر که صدای دلَت خوش آهنگ است

سبوی مِهر به دست است و خانه پُشتِ سراب

نگاه دار که بازیچهء زمان سنگ است

به جانِ دوست که از روزگارِ رنگ آمیز

نصیبِ ماست وجودی که خالی از رنگ است

گناهِ گوهرِ ما نیست در گذرگَه عُمر

جز آن که بندهء آزادگی و فرهنگ است

تو آفتابی و ما با تو از درِ صُلحیم

اگرچه با شبِ دیرنده مان سرِ جنگ است

بتاب ، آینه واری ، که با زمانه مرا

وجودِ گم شده ای در غُبار و در زنگ است


بر آسمانِ خدایان نظر مدار ای دل

که جُز به مَعبدِ عشق، آنچه هست نیرنگ است! ـ

.....................................................

م.سحر
........................................................................................

Version francaise: .........................................

http://sahargaahaan.blogspot.com/2007/01/cest-la-nuit.html

هیچ نظری موجود نیست: