..............................
فضای نیل و وحشت را ، بِدَر بِدَر کبوتر جان
دراوج ها به پرواز آی، پرنده تر، کبوتر جان
مباد تا ترا بینیم شکسته پر،کبوتر جان
چنین که ذات ِ پروازی، فضای بیکران از تو
در آسمان آزادی ، بپر، بپر ، کبوتر جان
بپر که سایهء پرّت ، به بستگان درآموزد
شکستن ِ قفس ها را، نفر نفر، کبوتر جان
خوشا صدای پروازت که می دَمد در آوازت
هزار گوش می خواهم بر این هنر، کبوتر جان
به پاس ِ عشق و بیداری زپرّ ِ خود قلم داری
د«دوات و دل پراز خون» دار دراین خطر،کبوتر جان
در آشکار و پنهانت، مباد بر تن و جانت
گزند ِ نا رفیقانت، به رهگذر کبوتر جان
اگرچه با دلی پر خون، تـُراست خاطری محزون
سکوت ِ تشنه را بشکن، به شعر ِ تر کبوترجان
بخوان که هست گفتارت ، چراغ ِ جان ِ بیدارت
کند سرود ِ جاندارت به جان اثر ، کبوتر جان
پاریس ــ 27ــ 3ــ 1996
م.سحر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر