۰۳ مهر ۱۳۸۵

ناگزیر از عشق

.................................................................................

..........................................................................
نا گزیر از عشق


با جان چه شد مقابل ، کز عشق ناگزیرم

یا خود چه رفت با دل ، کز عشق ناگزیرم

بر شوره زار ِ بی نم ابر که ریخت باران

کِشت ِ که داد حاصل ، کز عشق ناگزیرم

ای روح ِ فتنه ، اکنون آتش بر عافیت زن

وین آشیان ِ کاهل ، کز عشق ناگزیرم

با موج ِ ناشکیبا ، ای دل بزن به دریا

بیگانه شو ز ساحل ، کز عشق ناگزیرم

افسانه خواه ما را ، دیوانه خواه ما را

ما را مخواه عاقل ، کز عشق ناگزیرم

ای شوق ِ کاروان پوی ، دلبستگی ز ره جوی

بیزاری از مراحل ، کز عشق ناگزیرم

نارفته را به کار آی ، وز رفته رستگار آی

برچین بساط ی حائل ، کز عشق ناگزیرم


م. سحر

هیچ نظری موجود نیست: