همان شاعر و ادیب و مترجم نامداری که سالها در انزوا و با زندگی ساده و اسباب و ابزار بسیار اندک ، همچون یک دانشجوی مادام العمر شریف و فروتن زیست و سرانجام دور از یار و دیار در غربت به انزوای خود پایان بخشید.ـ
این شعر کوتاه را من در روزهای نخستین پس از مرگ وی نوشتم و به هنگام خاکسپاری او در یکی از گورستانهای پرت افتادهء حومهء پاریس بر مزار او خوانده شد:ـ
............................
سال نو «اینها» بر شما مبارک باد! در سایت شما یادی از شاعر سادۀ آزاده، حسن هنرمندی، دیدم. من و او در ایران دوستی صمیمانه و آرامی داشتیم. هنرمندی شیفتۀ هنر بود و با وجود آن همه تلخی روزگار، رؤیاهای شیرین خود را فراموش نمی کرد. وقتی که خبر خودکشی او را شنیدم، با شناختی که از دنیای او داشتم، یک رباعی ساختم که آن را برایتان می فرستم.ـ
شاد و تندرست باشید.ـ
ارادتمند – محمود کیانوش
............................................................................................................
بيـــزاري
به ياد حسن هنرمندي
گفتند: «چو بود بينوا خود را كُشت،ـ
تا از غمِ جان شود رها خود را كُشت.»ـ
گفتم: «نه، چو مي خواست كُشَد در روحش
بيزاري خود از همه را، خود را كُشت!» ـ
محمود کیانوش