سه رباعی دیگر
ای داس و تبر جز در زندان مشکن
دندان ِ امان به تیغ ِ ایمان مشکن
ای مرد خدا نمک خوری با دل خلق
آنجا که نمک خوری ، نمکدان مشکن!
ای خفته ، به خواب دیده ای : بیداری
زین بیداریت، غرقه در پنداری
گم کردۀ خویش را نیابی ، زیراک :
آنرا که نجویند ، نیابند ، آری !
گر زین تَف ِ شوره زار، جان باید برد؛
داغ ِ دل و رنج ِ بی کران باید برد
هر تکّۀ این ابر پریشان شده را
بر دوش ، به بام ِ آسمان باید برد
م.سحر
4.9.2011